معنی کلمه شهبا در لغت نامه دهخدا
با نور او چو خنجر حیدر شد
گلبن قوی چو دلدل شهبا شد.ناصرخسرو.کآن کوردل نیارد پذرفتن
پند سوار دلدل شهبا را.ناصرخسرو.به کمترین صلت از مجلس امیر عمید
خری بر آخر بندم چودلدل شهبا.سوزنی.نوروز برقع از رخ زیبا برافکند
برگستوان به دلدل شهبا برافکند.خاقانی.رجوع به شهباء شود.
- عنبر شهبا؛ عنبر اَشْهَب. عنبر دورنگ. عنبر آمیخته به سپیدی :
مرغک خطاف را عنبر بماند در گلو
چون به خوردن قصد سوی عنبر شهبا کند.منوچهری.|| استر سرکش گازگیرنده لگدزن. ( ناظم الاطباء ).