جملاتی از کاربرد کلمه شش گوشه
یعنی که ما ز خانهٔ شش گوشه رستهایم زان خسروی که شربت شیرین به نحل داد
پیش آن دست که خورشید فلک طیره اوست هستی عالم شش گوشه محقر گیرند
زین چه شش گوشه گر نبود برون چون بر آرد یوسفی را از درون
تا سرا پرده ی شش گوشه ش خضرا زده اند نوبت حکم تو در
عالم بالا زده اند
شقهٔ شش گوشه را از هفت خم داده دو رنگ زیر پای مرکب خنگش کشیده چون حریر
مهره ی شش گوشه ی سفلی که خوانندش زمین در خم چوگان حکمش گوی غبرا آمده
اگر پرسد کسی از تو که در شش گوشه گیتی حوادث از که شد خفته؟ بگو از بخت بیدارش
اگر شش گوشه عالم سرایی است درو بی غصه و غم طارمی نیست
نیست در شش گوشه عالم دلی کو بود از صدمه غم در امان
درین کاشانه شش گوشه من آن شهد بی نیشم که عیش مردمان شیرین زکسر شان من باشد