سفیان ثوری
معنی کلمه سفیان ثوری در فرهنگ فارسی
معنی کلمه سفیان ثوری در دانشنامه آزاد فارسی
صوفی و محدث عامه. از قبیلۀ ثور در مکه بود. نسبش به ثور بن عبد مناف می رسید. نزد پدر فقیه اش و کسانی چون شعبه و ابن مبارک و زبید بن حارث درس خواند. مشایخ حدیث او کمابیش هزار نفر بودند. کسانی چون ابانتَغلِب، اوزاعی و مالک از او حدیث شنیدند. حافظه ای فوق العاده داشت. می گفت حدیثی نشنیدم که از یاد برده باشم. نزدیک به ۳۰هزار حدیث نقل کرد، چندان که به او امیرالمؤمنین حدیث می گفتند. ابن مبارک او را برتر از همۀ محدثان می دانست و اوزاعی او را در مقبولیت عام و صحت روایت بی نظیر می شمرد. مالک از امامان فقه مدینه می گفت: اکنون عراق با سفیان ثوری بر ما می تازد. سفیان رئیس مذهب فقهی ثوریه نیز بود، که در آن هنگام پیروانی بسیار داشت، اما اکنون منقرض شده است. در زهد و تصوف نیز بلند آوازه بود، چنان که صوفیان در آثار خود از او به بزرگی یاد کرده اند. در عقاید، کلام خدا را مخلوق نمی دانست. ماهیت ایمان را مرکب از قول و عمل و نیت می دانست و بر آن بود که نماز جمعه و عید فطر و قربان را به امامت فاجر نیز می توان خواند و باید با هر حاکمی، ولو فاجر کنار آمد؛ بااین حال در عمل مانند پدرش با دستگاه سیاسی عباسی همراه نمی شد. در زمان منصور عباسی از پذیرش منصب قضا سر پیچید و چون مهدی عباسی به اجبار از او خواست تا منصب قضا را بپذیرد، از کوفه گریخت و در مکه و مدینه پنهان شد و سرانجام در بصره، مانند پدرش، در اختفا جان سپرد. گویا گرایش به تشیع داشت. ابن جوزی دربارۀ او کتابی به نام مناقب الثوری نوشت. الجامع الکبیر؛ الجامع الصغیر؛ هر دو در حدیث؛ الفرائض در فقه و رسالۀ الی عباد بن عباد ارسوفی از آثار اوست.
معنی کلمه سفیان ثوری در دانشنامه اسلامی
پدرش سعید بن مسروق ثوری کوفی است و نسب او با چهارده واسطه به " ثور بن عبد مناف " می رسد و به همین جهت هم او را ثوری گویند. تاریخ تولد او را بین سالهای ۹۵ تا ۹۷ هجری قمری گفته اند و در سال ۱۴۴ ق به مکه و مدینه رفت و آنجا ساکن شد.
دیدگاه اهل تسنن در باره وی
اهل تسنن او را عالم و زاهد و با ورع زیاد می دانند و کرامات زیادی از او نقل کرده و زیاد مدحش می کنند و او را می ستایند و می گویند در علم حدیث و علوم دیگر تبحر داشت. او از "ابی اسحاق سبیعی و سلیمان اعمش" حدیث شنید و عده ای از محدثان و عالمان بزرگ اهل سنت مانند " اوزاعی و ابن جریح و مالک" شاگردش بودند و از او حدیث گفته اند. البته اهل سنت به فریبکاری او نیز، اعتراف می کنند. ولی علمای شیعه، روایات زیادی در مذمت او گفته و او را از مسیر اهل بیت و ائمه اطهار، سلام الله علیهم اجمعین، منحرف می دانند.
معاصر بودن با امام صادق و کاظم
سفیان در زمان امام ششم شیعیان ( جعفر صادق ) و امام هفتم ( موسی بن جعفر )، زندگی می کرد و بارها مشغول مجادله با آن بزرگواران می شد.در کافی نقل شده که «ثوری خدمت حضرت صادق (ع) رسید در حالی که آن حضرت سوار شده بود و عزم رفتن جایی را داشت. سفیان گفت: آن خطبه ای را که رسول خدا در مسجد خیف فرمودند برای من حدیث کن. حضرت فرمود به من مهلت بده تا پی کار و حاجت خود بروم و برگردم و برای تو بگویم. سفیان قبول نکرد و اصرار کرد و حضرت را قسم داد. حضرت پیاده شدند قلم و دواتی آوردند و حضرت فرمود بنویس. سفیان خطبه را نوشت و از محضر امام صادق دور شد. در بین راه مطالعه کرد حدیث را، و چون به جمله «والنصیحة لائمة المسلمین» رسید، تفکری کرد و فهمید که مراد، امیرالمؤمنین علی (ع) است. همان موقع کاغذ را پاره کرد و به رفیق همراهش گفت: که این حدیث را پنهان کن و با کسی حرفی نزن.» شیخ صدوق هم روایتی از محمدبن ابی عمیر کرده که گفت: سفیان حضرت موسی بن جعفر (ع) را دید که مشغول نماز بوده و مردم از مقابل، رفت و آمد می کردند. سفیان به حضرت اعتراض کرد که مردم در حال طواف، از مقابل تو رد می شوند. امام فرمود: آن کسی را که من برایش نماز می گذارم از این افراد به من نزدیک تر است.او که در زمان مهدی خلیفه عباسی، زندگی می کرد بارها با او و دولتمردانش مجادله می کرد و سرانجام یک روز گفتگوی تندی با مهدی عباسی کرد و به مصرف بی رویه بیت المال اعتراض کرد که مورد خشم او واقع شد لذا مجبور شد که از آنجا فرار کند و به بصره رفت و مدت کوتاهی به طور ناشناس آنجا ماند تا اینکه در سال ۱۶۱ هـ.ق، وفات کرد. از او هیچ نسلی باقی نمانده است.
آثار علمی
...
جملاتی از کاربرد کلمه سفیان ثوری
فضیل بن عیاض و سفیان ثوری را بیافت و با ایشان صحبت گرفت و اندر همه عمر بهجز کسب دست خود نخورد. وی را معاملات ظاهر است و کرامات مشهور و اندر حقایق تصوّف کلمات بدیع و لطایف نفیس.
از سفیان ثوری که خدایش ببخشاید روایت است که: شنیدم که امام صادق جعفر بن محمد(ع) میگفت: سلامت آنچنان گرانبها گشته که پیدا نیست کجایش میتوان یافت.
ابن المبارک سفیان ثوری را گفت: «اخبرنی ما النّاس؟» مرا خبر کن که مردمان کهاند؟ یعنی ایشان که اوصاف مردمی و خصال ستوده در ایشان است و بآن مستحق ثنا و مدح گشتهاند؟ جواب داد، که: دانشمندان و زیرکان. گفت ملوک کهاند؟ گفت زاهدان. گفت اشراف کهاند؟ گفت پرهیزگاران. گفت سفله کهاند گفت ظالمان. گفت اغویا کهاند؟ گفت: «الّذین یکتبون الاحادیث لیستا کلوا به اموال الناس.»
در تاریخی دیده ام. سفیان ثوری به محضر جعفر بن محمدالصادق(ع) رسید و وی را در جبه ای از خز یافت. گفت: ای پسر رسول خدا، این جامه ی پدرانت نیست.
و در خبر است که طعام را بگذارید به نماز و ذکر و بر آن مخسبید که دل سیاه شود. و گفته اند که پس از طعام باید که چهار رکعت نماز کند یا صد بار تسبیح کند و یا جزوی قرآن بخواند. سفیان ثوری رحمهم الله هرگاه که سیر بخوردی آن شب را زنده نگاه داشتی و گفتی، «چون ستور را سیر بکردی کار سخت باید فرمود» و یکی از بزرگان مریدان را گفتی، «شهوات را مخورید و اگر خورید مجویید و اگر جویید دوست مدارید».
صفت دیگر خوان صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِینَ آن جوانمردان که در حال کمال بشریت قدم در میدان طریقت نهادند و بدان مستقیم شدند، احدیت ایشان را برنگ دوستی بر آرد، و رنگ دوستی رنگ بیرنگی است. هر چه رنگ رنگ آمیزانست ازیشان پاک فرو شوید وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تا همه روح پاک شود، نهاد ایشان و معانی همه یک صفت گیرد. هر چشمی که دریشان نگرد روشن شود، هر دلی که در کار ایشان تأمل کند آشنا گردد. سفیان ثوری بیمار شد و دلیل وی پیش طبیب ترسا بردند. طبیب در آن مینگریست و تامل میکرد، پس گفت عجب حالی میبینم این مردی است که از ترس خدای عز و جل جگر وی خون شدست و از مجرای آب بیرون آمده است، این دین که وی بر آنست جز حق نیست، اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمد رسول اللَّه طبیب ترسا چون در دلیل وی نگریست آشنا گشت پس کسی که در روی دوستان حق نگرد از اعتقاد پاک و در سیرت ایشان تأمل کند، از مهر دل خود چون شود؟ اینست که میگوید فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِینَ رنگی که نگرندگان را شاد کند رنگ آشنایی و دوستی است، امروز ایشان را برنگ آشنایی و دوستی بر آرد، و چه رنگ است ازین نکوتر؟ یقول تعالی وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً و فردا ایشان را بنور خود رنگین کند، کما
و زکریا (ع) جایی مزدور بود. قومی در نزدیک وی شدند و نان می خورد، ایشان را نگفت که بخورید تا تمام بخورید. آنگاه بگفت اگر تمام نخوردمی از کار ایشان عاجز آمدی و تمام نکردمی و از برای سنتی فریضه ای دست بداشتمی. سفیان ثوری نان می خورد. یکی درشد. وی را نگفت بخور تا تمام بخورد. پس گفت، «اگر نه آن بودی که وام کرده بودم تو را گفتمی بخور». و گفت، «هرکه کسی را گوید که بخور و به دل آن را کاره باشد، اگر آن کس نخورد یک بزه بکرد و آن نفاق است و اگر بخورد دو بزه کرد: یکی نفاق و دیگر آن که وی را در خوردن چیزی افگند که اگر دانستی نخوردی، با وی خیانت کرد»
گویند درویشان اندر مجلس سفیان ثوری چون امیران بودندی.