سام سوار

معنی کلمه سام سوار در لغت نامه دهخدا

سام سوار. [ م ِ س َ ] ( اِخ ) نام پهلوانی پدر دستان و جد رستم. ( آنندراج ) :
بسکه در اصطبلش آمد تاخت اسب خویش را
در تلاش منصب میرآخوری سام سوار.سعید اشرف ( از آنندراج ).رجوع به سام شود.

معنی کلمه سام سوار در فرهنگ فارسی

نام پهلوانی پدر دستان و جد رستم

جملاتی از کاربرد کلمه سام سوار

نگه کرد در دره سام سوار یکی اژدها دید چون کوهسار
چو سام سوار است، در گیر و دار چه آید ز بوزینهٔ بُز سوار
که خاتوره از تیغ سام سوار بشد کشته از تیغ آن نامدار
عمدش ز کف رفت سام سوار شگفت آمدش آنچنان کارزار
همانا شنیدی که سام سوار به مردی چه کرد اندران روزگار
چو بگرفت شمشیر سام سوار درآمد در آن عرصه کارزار
چنین گفت کز مرگ سام سوار ندیدم روان را چنین سوگوار
جهان تیره شد پیش سام سوار ز آورد برگشت آن نامدار
کزین آگهی یافت سام سوار به دل ترس و تیمار و سختی مدار
چو بشنید ازین گونه سام سوار برو آفرین خوان شد از کردگار