معنی کلمه عزوجل در لغت نامه دهخدا
جهان بکام تو دارد خدای عزوجل
بودمساعد تو ذو الجلال و الاکرام.فرخی.خدای عزوجل از تنش بگرداناد
مکاره دو جهان و وساوس خناس.منوچهری.عالم را خاک کف پای تو کرده ست
عزوجل ایزد مهیمن مُتْعال.منوچهری.ایزد عزوجل مدت... بپایان آورد. ( تاریخ بیهقی ص 91 ). خدای عزوجل ایشان را ازبهر تأیید دولت خداوند مانده است. ( تاریخ بیهقی ص 332 ). و بر آن خدای عزوجل واقف است. ( تاریخ بیهقی ص 374 ).
گفتارشان بدان و بگفتار کار کن
تا از خدای عزوجل وحیت آورند.ناصرخسرو.گفتند این اسپ فرشته ای بود کی خدای عزوجل به صورت اسپی گماشت. ( فارسنامه ابن البلخی ص 74 ).
حفظ و عون خدای عزوجل
بر سر و تَنْش خود و خفتان باد.مسعودسعد.غمین نباشم ازیرا خدای عزوجل
دری نبندد تا دیگری بنگشاید.مسعودسعد.آنکه او را خدای عزوجل
داد علم علی و عدل عمر.مسعودسعد.کیست ماهی چیست دریا در مثل
تا بدان ماند خدا عزوجل.مولوی.قاضی به کشتنم فتوی داد و سلطان مصالح خویش اندر هلاک من همی بیند، بجز خدای عزوجل پناه نمی بینم. ( گلستان سعدی ). گفتم سپاس و منت خدای را عزوجل که از برکت درویشان محروم نماندم. ( گلستان ).
کریم عزوجل غیب دان و مطلع است
گرش به جهر بخوانی و گر به خفیه و راز.سعدی.بر خدای عزوجل توکل کرد. ( تاریخ قم ص 8 ).