صورت پذیر
معنی کلمه صورت پذیر در فرهنگ عمید
معنی کلمه صورت پذیر در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه صورت پذیر
هر چه در این دایره صورت پذیر هر که در این مرحله آرام گیر
کند بزم را چونکه صورت پذیر ز تخت شهنشاه گردون سریر
خصال خوب تو صورت پذیر اگر گردد شود بساط جهان پر ز ماه کنعانی
دست هزار کوهکن از کار می برد بتخانه ها که در دل صورت پذیر توست
گریه روغن کشتن آتش بود صورت پذیر ممکن است از روغن بادام سودا کم شود
و نیز گوییم که مکان شایسته نیست مگر مر تمکن متمکن را اندر او، و متمکن جسم است و (جسم شایسته) نیست مگر مر پذیرفتن صورت ها را سپس یکدیگر. و آنچه مر صورت ها را به دفعات (از) پس یکدیگر (بپذیرد،) پذیرفتن او مر صورتی را پس صورتی دلیل باشد بر آنکه مر انفعال او را آغازی بوده است، از بهر آنکه اگر پذیرفتن جسم مر صورتی را پیش از صورتی به دفعاتی بودی که مر عدد آن را اولی نبودی، به پذیرفتن این صورت که امروز بر اوست نرسیدی و مر این دفعت را نوبت نیامدی، و چو امروز بر جسم صورتی است که آن بازپسین آن صورت هاست که بر او پیش از این بوده است، این حال دلیل است بر آنکه بر او صورتی نخستین بوده است که پیش از آن براو صورتی نبوده است. و چو درست شد که جسم صورت پذیر است و پیدا آمد که پذیرفتن او مر صورت ها را آغازی بوده است و او چیزی است که جز مر پذیرفتن صورت ها را پس یکدیگر شایسته نیست، درست شد که وجود او با پذیرفتن او مر صورت نخستین را برابر بوده است. و چو پدید آمدن صورت بر جسم محدث باشد- و ما درست کردیم که پدید آمدن جسم با پذیرفتن او مر صورت نخستین را به حدث برابر بوده است و آنچه پیش از حدث نباشد محدث باشد- پس ظاهر شد که جسم محدث است. و چو درست شد که جسم که متمکن است محدث است، آنچه اندر وجود او جز مر پذیرفتن آن محدث را معنی نباشد ناچاره محدث باشد، و اندر وجود مکان جز پذیرفتن او مر جسم محدث را معنی نیست، پس مکان محدث است.
باشد ز نور مهر تو گر عکس مدعا صورت پذیر گردد آئینهٔ حصول
بنگر این حرّاقهٔ جانپرور صورت پذیر با تن آمیزنده و با جان صافی سازگار
عاقل بنقش عاریتی تن نمیدهد از ساده لوحی آینه صورت پذیر شد
گشته اسرار جهان در دیده اش صورت پذیر هر که از زانوی خود آیینه داری داشته است