صاف و ساده

معنی کلمه صاف و ساده در لغت نامه دهخدا

صاف و ساده. [ ف ُ دَ / دِ ] ( ص مرکب ، از اتباع ) صاف و پوست کنده. بی پرده. بی ریا. بی شیله پیله.

معنی کلمه صاف و ساده در فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) ساده دل بی ریا . ۲ - صاف و پوست کنده .
از اتباع است صاف و پوست کننده

جملاتی از کاربرد کلمه صاف و ساده

در ایّامی که صاف و ساده بودم دَمِ کِریاسِ در اِستاده بودم
انجبار گیاهی است پایا ساقه‌اش صاف و ساده بیش از یک متر ارتفاع که‌ریزوم‌هایی بزرگ، پیچدار و انشعابی دارد. برگ‌های قاعده آن بزرگ و نیزه‌ای است. برگهایش در بالا سبز و در زیر کدر و کرکدار است. برگ‌های زیرین دمبرگ درازی دارد بیضوی پهن و نوک تیز و در انتهای روی دمبرگ به‌صورت بال درمی‌آید. سایر برگ‌ها بی‌پایه‌اند. گل‌ها به رنگ گلی یا صورتی کمرنگ با گل پوش منفرد است و پرچم‌ها از بیرون دیده می‌شود. در ماه خرداد تا تیر گل می‌دهد.
آن آتشی که داری در عشق صاف و ساده فردا از او ببینی صد حور رو گشاده