معنی کلمه شیله در لغت نامه دهخدا
شیله. [ ل َ / ل ِ ] ( هندی ، اِ ) نوعی از قماش. ( ناظم الاطباء ) :
دو تاره زکر برکه آمد برون
دگرگونه و شیله از حد فزون.نظام قاری.از گلفتنت عقد نیاید به شماری
تا بسته پیچ و شکن شیله و شاشی.نظام قاری ( دیوان ص 113 ).
شیله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) برنج آش. || دارویی که افسنتین نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). || شلمک. ( فرهنگ فارسی معین ). گیاهی از تیره گندمیان. رجوع به شلمک شود.
شیله.[ ل َ ] ( اِخ ) نام مردابی است به سیستان که آب شور راکد دارد و هیرمند در آن می ریزد. ( یادداشت مؤلف ).