معنی کلمه شغاف در لغت نامه دهخدا
چون پشیمانی ز دل شد تاشغاف
زآن سپس سودی ندارد اعتراف.مولوی.|| بیماری زیر تهیگاه از جانب راست. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). دردی است که زیر استخوانهای پهلو گیرد از سوی شکم. ( یادداشت مؤلف ). || درد تلاق. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || درد قلب. ( یادداشت مؤلف ). || شکم درد. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به شُغاف شود. || اصل گناه. ( ناظم الاطباء ).
شغاف. [ ش ُ ] ( ع اِ ) درد تلاق. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || درد غلاف دل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شکم درد. ( از اقرب الموارد ). || بیماری زیر تهیگاه از جانب راست. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به شَغاف شود.