شاید بود
معنی کلمه شاید بود در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه شاید بود
هیچ دانی درو چه شاید بود باش در زیر ریش او تیزست
مگر که جمله بمردند و نیز شاید بود خدای عزوجل جمله را بیامرزاد
خاموش که آنچنانک می شاید بود خوش باش که اینچنین که می باید هست
هزار سال پس از مرگ زنده شاید بود به بوی آب حیاتی کزان دهان بچکد
دمنه گفت: ملک را فریفته نمی شاید بود بدانچه گوید «او طعمه منست»، چه اگر بذات خویش مقاومت نتواند کرد یاران گیرد و برزق و مکر و شعوذه دست بکار کند، و ازان ترسم که وحوش او را موافقت نمایند که همه را بر عداوت ملک تحریض کرده ست و خلاف او در دلها شیرین گردانیده. و با این همه هرگز این کار را بدیگران نیفگنده و جز بذات خویش تکفل ننماید.
من در این پایه ام که شاید بود کم ملایک شوند سجده گران
نا امید از کرم دوست نمی شاید بود لطف دلدار امید دو جهانست مرا
قرآن ز برای بندگی شاید بود تو از پی جامگیش خوانی شاید
نگاهدار؛ و پیل براند. و هر کس میگفت: چه شاید بود و از پرده چه بیرون آید بصحرا؟ مثال داد تا سپاهسالار غازی و اریارق سالار هندوستان و دیگر حشم باز گشتند که ایشان را فرمان نبود بشکار رفتن- و با خاصگان میرفت- پس حاجب بزرگ بلگاتگین را بنزدیک پیل خواند و بترکی با وی فصلی چند سخن بگفت و حاجب بازگشت. و امیر بو نصر مشکان را بخواند، نقیبی بتاخت، و وی بدیوان بود، گفت: خداوند میبخواند . و وی برنشست و بتاخت، بامیر رسید و لختی براند، فصلی چند سخن گفتند و امیر وی را بازگردانید. و وی بدیوان بازنیامد و سوی خانه خواجه بزرگ احمد رفت و بو منصور دیوانبان را بازفرستاد و مثال داد که دبیران را باز باید گشت؛ و بازگشتیم.
گفتم این کیست وین که شاید بود کو برآورد از تن من دود