معنی کلمه سپه کش در لغت نامه دهخدا
سپه کش چو قارن مبارز چو سام
سپه تیغها برکشید از نیام.فردوسی.سپه کش چو رستم گو پیلتن
بیک دست خنجر بدیگر کفن.فردوسی.سپه کش بود گاه کینه دلیر
دو چل پور دارد چو پیل و چو شیر.فردوسی.سپه کشان پسران راز بهر خدمت او
همی دهند هم از کودکی کلاه و کمر.فرخی.بشادی باش و در شادی سپه کش باش و دشمن کش
بشاهی باش و در شاهی توانا باش و تهمت ران.فرخی.سپه کش چو گرشاسب گرد دلیر
که نخجیر او گرگ و دیو است و شیر.اسدی.سپه را که چون او سپه کش بود
چه پیش آب دریا چه آتش بود.اسدی.