سبب ساز

معنی کلمه سبب ساز در لغت نامه دهخدا

سبب ساز. [ س َ ب َ ] ( نف مرکب ) سازنده سبب. ایجاد کننده ٔسبب. || ( اِخ ) باریتعالی. مسبب الاسباب.

معنی کلمه سبب ساز در فرهنگ عمید

سازندۀ سبب، به وجودآورندۀ سبب.

معنی کلمه سبب ساز در فرهنگ فارسی

سازنده سبب

جملاتی از کاربرد کلمه سبب ساز

نظر بسوی سبب ساز میکنی به چه روی؟ از اینکه چشم تو واعظ همیشه بر سبب است
در خلاص این فرو رفته بلای یک سبب ساز ای سبب را رهنمای
کای خداوند سبب ساز کریم صاحب الطاف و احسان عمیم
عوامل محیطی بسیاری وجود د دارد که می‌تواند به پیچیدگی ناتوانی‌های یادگیری بیفزاید و حتی شاید سبب ساز آن باشد.
سپاهان در درون دروازه یک گوهر با ارزش به نام محمد برزمهری داشت او با کوله باری از تجربه بسان یک فرمانده مقتدر جوانان را رهبری می‌کرد او که جزو پنج شخصیت بزرگ تاریخ این باشگاه بزرگ در میان هواداران سپاهانی شناخته می‌شود علی‌رغم میل خود به بازنشستگی و باز کردن جای برای جوانان شایسته اصفهانی همچنان از هر گزینه دیگر شایسته تر برای نگهبانی از دروازه زردپوشان بحساب می‌آمد عشق به سر بلندی اصفهان سبب ساز حضور درخشان او در چهار چوب دروازه بود. پس از او مسعود رجایی پور نیز در اندک زمانی که به میدان آمد تا حدودی موفق بود اما اصفهانی‌ها برای آینده بیشتر چشم به بهرام استکی گلر تیم جوانان اصفهان داشتند تا در سال‌های آینده این جوان شایسته را جایگزین کاپیتان برزمهری کنند که همینطور نیز شد.
گر سبب باید سبب ساز تو اوست بی سبب هم چاره پرداز تو اوست