معنی کلمه زهرگیا در لغت نامه دهخدا
زمین ز لطف تو گر آب یابدی شودی
برفق مهرگیا هرچه هست زهرگیاش.سنائی.جان افعی زده را نسخه تریاق دهد
نطق جان پرور تو بر ورق زهرگیا.سوزنی ( از جهانگیری ).ای کسانی که ز ایام وفا می طلبید
نوشداروطلب از زهرگیائید همه.خاقانی.ای تیغ ملک در کف رخشانش همانا
در چشمه حیوان ورق زهرگیایی.خاقانی.گفت به تیغش آسمان کای گهری تو کیستی
گفت من آتش اجل زهرگیای مملکت.خاقانی.