فی الحال
معنی کلمه فی الحال در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه فی الحال
از مقولاتت اگر پرسد کسی ای شیردل در جواب او بگو فی الحال ای چون جان و دل
که من العارف؟ او به لفظ عرب گفت: فی الحال هاهنا، فذهب
اول دلیل آنکه آتش هوا میشود آنست که جملۀ شمعها و چراغها را میل به طرف بالاست و در شب بغایت ظاهر و روشن است. اگر آتش هوا نشدی بایستی که از هر شمعی و چراغی خطی بودی روشن و متصل بالا رفته تا به کرۀ آتش، لیکن چون آتش و هوا در گرمی شریکند و در خشکی و تری از یکدیگر جداشدهاند و خشکی این مشعلها به نسبت باتری هوا اندک است، فی الحال خشکی آن شمع و چراغ به تری بدل میشود. و این دلیل روشن است و نزد عقلا بغایت مبرهن و معین.
گر به شش روز جهانی ز عدم یافت وجود گر بخواهی دو جهان خلق تو فی الحال کنی
جهانگیری همین باشد که چون برقع براندازی رخت فی الحال بگشاید خط زلفت بگیرد چین
دلبر چو نظر بر من مسکین افکند فی الحال میان من و دل کین افکند
مرقع بایدش پوشید فی الحال بگوید ترک نفس و جاه با مال
بدان خود را جواهر نامه کن کوش بشرح القلب من فی الحال می نوش
استادی عشق بی امانش فی الحال کُشد به خر کمانش
چون آن بچه کش... بدرد لوطی و فی الحال باز از پی طعم مزه جوز و مویزست