رکب

معنی کلمه رکب در لغت نامه دهخدا

رکب. [ رَ ] ( ع اِ ) شترسواران ده عدد و افزون. اسم جمع است یا جمع و گاهی برای اسب سواران هم باشد. ج ، اَرکُب و رُکوب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). شترسواران اسم جمع است و گویند جمع است بر خلاف اصل و گاهی بر اسب سواران نیز اطلاق شود. ( ازاقرب الموارد ). ج ِ راکِب. ( ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53 ). کاروان. ( یادداشت مؤلف ): و ما مثلی و مثل الدنیا الا کرکب نزل فی ظل شجرة فی یوم حار ثم استراح َ ساعة و ترکها. ( قصص الانبیاء ص 229 )؛ یعنی مثل من و دنیا مثل کاروانی است که در فصل گرمای تابستان در زیر درختی منزل کند چندان که از گرما بیاساید و از نسیم صبا استراحتی کند و رخت دربندد و از آنجا حرکت کند. ( یادداشت مؤلف ). سواران [شتر، اسب ]. بعضی آن رااسم جمع و برخی ج ، راکب دانسته اند و جمع رکب ، اَرکُب و رُکوب غیر متداول است. ( فرهنگ فارسی معین ). || زانو. ( دهار ). || موش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح موسیقی ) شعبه شانزدهم از شعب بیست و چهارگانه موسیقی ، و آن سه نغمه است به ترتیبی معین ، و اهل عمل گویند رکب چهارگاهی است محط بر دوگاه که از طرفین به چندنوع اضافت کنند. این شعبه با «راهوی »، «اصفهان »، «حسینی »، «زیرافکند» مناسب است. ( فرهنگ فارسی معین ).
رکب. [ رَ ک َ ] ( ع مص ) برنشستن برمرکب. ( از ناظم الاطباء ). برنشستن. ( دهار ). || گناه ورزیدن. ( از ناظم الاطباء ). || کلان زانو گردیدن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
رکب. [ رَ ] ( ع مص ) زدن بر زانوی کسی یا موی کسی را گرفته زانوی خود را بر پیشانی او زدن یا پیشانی کسی رابر زانوی او زدن : رکبه رکباً. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). بر زانو زدن. ( دهار ) ( از تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ).
رکب. [ رَ ک َ ] ( ع اِ ) زهار یا بن آن یا شرم زن یا ظاهر آن. ج ، اَرکاب و اَراکیب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). زهار. ج ، ارکاب. ( مهذب الاسماء ). زهار زن. ج ، ارکاب. ( دهار ). || بن ران که برآن گوشت شرم زن است و خاص است زنان را و یا در مرد و زن هر دو شامل می شود. ج ، ارکاب. جج ، اراکیب. ( ناظم الاطباء ).
رکب. [ رُ ک ُ ] ( ع اِ ) ج ِ رُکبَة. ( منتهی الارب ) ( دهار ). زانوان. زانوها. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به رکبة و زانو شود. || ج ِ رِکاب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ج ِ رکاب ، به معنی شتران که بدان سفر کرده شود و رکاب زین. ( از آنندراج ). رجوع به رکاب شود.

معنی کلمه رکب در فرهنگ عمید

۱. سواران بر شتر یا بر اسب.
۲. سوارانی که بیش از ده تن باشند.
۳. قافلۀ شترسواران.
۴. (موسیقی ) [قدیمی] از شعبه های بیست وچهارگانۀ موسیقی ایرانی.

معنی کلمه رکب در فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع رکبه زانوان زانوها .
شهری است به یمن از روستاهای یمن است

معنی کلمه رکب در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی رَّکْبُ: قافله - کاروان
تکرار در قرآن: ۱۵(بار)

جملاتی از کاربرد کلمه رکب

یا خیر من رکب المطی و من مشی فوق التراب اذا تعد الا نفس
أ لستم خیر من رکب المطایا و اندی العالمین بطون راح؟
الستم خیر من رکب المطایا و اندی العالمین بطون راح؟
بر جستنش ملال نه از سیر و ماندگی گویی که هست رکب شاهنشه جهان
مهد اورا موکب خورشیدی اندر ظل چتر عزم او را رکب جمشیدی اندر زیر زین