ربیعه

معنی کلمه ربیعه در لغت نامه دهخدا

( ربیعة ) ربیعة. [ رَ ع َ ] ( ع اِ ) سنگ زورآزمای. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). سنگ که بدان زور آزمایند.( مهذب الاسماء ). || خود آهنین که سوار در جنگ سر بدان پوشد. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). خود که بر سر نهند. ( از مهذب الاسماء ). || مرغزار. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). روضة. ( از اقرب الموارد ). || توشه دان. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || ظرفی که در آن طیب و غیره نهند. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). عتیدة یا طبله یا حقه ای که در آن خوشبوی نهند. ( از اقرب الموارد ). || توشه ای که در اول زمستان از جای دور آورند. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
ربیعة.[ رَ ع َ ] ( اِخ ) پدر حیی ( تیره ای ) از هوازن. و آن ربیعةبن عامربن صعصعاء است و اینها پسران مجدند و مجدنام مادر اینها بوده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ).
ربیعة. [ رَ ع َ ] ( اِخ ) از قبیله بنی زید که جایگاه آنان در حوالی قنفذة است. ( از معجم قبایل العرب ج 3 ).
ربیعة. [ رَ ع َ ] ( اِخ ) بخشی از قبیله بنی مالک است. ( از معجم قبایل العرب ج 3 ).
ربیعة. [ رَ ع َ ] ( اِخ ) از قبیله منطقه بغداد است و در حوالی معینة بچادرنشینی زندگی میکردند و به کشت و زرع میپرداختند. ( از معجم قبایل العرب ج 3 ).
ربیعة. [ رَ ع َ ] ( اِخ ) تیره ای ازبنی خضیر که در دیگر سرزمنیهای نجد از وادی دواسر بسوی کوه شهر پراکنده اند. ( از معجم قبایل العرب ج 3 ).
ربیعة. [ رَ ع َ ] ( اِخ ) قبیله ای از قبیله های بحرین و قطیف و هجر. ( از معجم القبایل ج 3 ).
ربیعة. [ رَ ع َ ] ( اِخ ) تیره ای از قبیله ثقیف در حجاز. ( از معجم قبایل العرب ج 3 ).
ربیعة. [ رَع َ ] ( اِخ ) شاخه ای از قبیله عدنانی معروف به بنی ابی ربیعة از ذهل بن شیبان. ( از معجم قبایل العرب ج 3 ).
ربیعة. [ رَ ع َ ] ( اِخ ) قبیله ای از معاویةبن کلاب ربیعةبن عامربن صعصعةبن معاویةبن بکربن هوازن بن منصوربن عکرمةبن خصفةبن قیس بن عیلان عدنانی. ( از معجم قبایل العرب ج 3 ).
ربیعة. [ رَ ع َ ] ( اِخ ) قبیله ای از بنی زید، از عبداﷲ، از دارم بن مالک. ( از معجم قبایل العرب ج 3 ).
ربیعة. [ رَ ع َ ] ( اِخ ) شاخه ای از بنی نمیر نصریان از میاهة القلیب. ( از معجم قبایل العرب ج 3 ).

معنی کلمه ربیعه در فرهنگ فارسی

قبیله ای از عرب که با مضر قوی ترین قبایل عهد جاهلیت محسوب میشدند. این قبیله از بلاد یمن به قسمت شمالی جزیره العرب کوچ کردند و سپس بقسمت شمالی فرات رفتند .جد اعلای قبیله ربیعه الفرس نام داشت .
جرشی یا ابن عمرو یا ابن غاز بر حسب روایات مختلف وی از اصحاب حضرت رسول ص و از راویان بشمار می رفت یعقوب بن شبه گفته است .

معنی کلمه ربیعه در فرهنگ اسم ها

اسم: ربیعه (دختر) (عربی) (تلفظ: rabiy‛e) (فارسی: ربيعه) (انگلیسی: rabiye)
معنی: مونث ربیع، بهار، ( مؤنث ربیع ) ( اَعلام ) ربیعه از قبیله های بزرگ شمال عربستان در زمان ظهور اسلام که افرادش بیشتر مسیحی بودند، ( عربی ) ( مؤنث ربیع )، ربیع، مرغزار، نام خواهر صلاح الدین ایوبی

معنی کلمه ربیعه در دانشنامه آزاد فارسی

(یا: ربیعة بن نزار) از قبایل بزرگ عرب عدنانی. این قبیله در نجد و تهامه می زیست و چندی تحت استیلای دولت یمن بود و پیش از اسلام دین مسیحیت داشت، اما در سال نهم ق اسلام را پذیرفت. قبیلۀ تغلب، از قبایل ربیعه ظاهراً در زمان منذر سوم، پادشاه حیره از شبه جزیرۀ عربی (جزیرةالعرب) به بین النهرین مهاجرت کرد و این نخستین تغییر موطن قبایل ربیعه بود. پس از اسلام، طوایف دیگری از ربیعه نیز به بین النهرین کوچیدند و در شمال این سرزمین مستقر شدند. ناحیه ای که قبایل ربیعه در آن جای گزیدند، واقع در شمال بین النهرین، یعنی سرزمین اسلامی جزیره بود و پس از سکونت ربیعه در آن جا دیار ربیعه نام گرفت. گروه هایی از ربیعه در جنگ اعراب با ایران ساسانی شرکت داشتند و تا خراسان پیش رفتند.

معنی کلمه ربیعه در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
ربیعة بن نزار بن معد از قبایل بزرگ عدنانی (شمالی). برخی مفسّران، نزول آیه 140 سوره انعام(6) را در شأن دو قبیله ربیعه و مُضر دانسته اند که از روی سفاهت، دخترانشان را به سبب ترس از فقر و ننگِ اسارت، زنده به گور می کردند. خداوند در این آیه، عمل جاهلانه آنان را نکوهش کرد.
فرهنگ قرآن، جلد 14، صفحه 376.

جملاتی از کاربرد کلمه ربیعه

ابو عبدالرحمان عبدالله بن حبیب بن ربیعه سلّمی در زمان حیات پیامبر اسلام محمد متولد شد. او نابینا بود. پدرش حبیب بن ربیعه سلمی از اصحاب پیامبر بود. ابو عبدالرحمان در سال ۷۴ هجری (در برخی منابع در سال ۷۳ هجری) در دوران حکومت بشر بن مروان بر کوفه درگذشت.
باز خواجۀ انبیا گفت علیهم السلام که: در امّتِ من مردی است که به عددِ موی گوسفندان ربیعه و مضر او را در قیامت شفاعت خواهد بود.
هزار لعن بر اهل مشعشع کافر که شد بفتوی ایشان ربیعه هم کفار
به نوشته نازنین ربیعه در روزنامه شرق، نخستین بازی ملی ایران در سال ۱۳۲۷ برابر تیم ملی فوتبال افغانستان اتفاق افتاده است.
«محمد ابن محمد ابن نعمان بن عبدالسلام بن جابر بن نعمان بن سعید بن جبیر بن وهیب ابن هلال ابن اوس بن سنان بن عبدالدار ابن الریان بن قطر بن زیاد بن الحارث بن مالک بن ربیعه بن کعب بن الحارث بن کعب بن یعرب ابن قحطان.
در تجمع مسالمت‌آمیز مردم شهر اورومچی در ژوئیه ۲۰۰۹ به بهانه عدم رعایت حقوق اویغورها در دادگاه‌های چین، شمار کشته‌شدگان این حوادث بیش از ۱۴۰ تن و شمار مجروحان ۸۲۸ تن اعلام شد. حکومت چین مدعی است که مسئولیت این حوادث بر عهده کنگره جهانی اویغور و رهبر آن ربیعه قدیر است که در خارج از چین فعالیت می‌کند. در آن هنگام هیچ‌یک از اعضای سازمان کنفرانس اسلامی (از جمله سازمان‌های دولتی جمهوری اسلامی ایران) سخنی از اقلیت مسلمان اویغور که محور این اعتراضات هستند به میان نیاورده‌اند.
به اعتقاد ویلیام مویر محمد با دشمنانش هیچ نرمشی نشان نمی‌داد و برای نمونه چند مثال می‌آورد از جمله: شادی کردن بر روی اجساد کشتگان قریش در جنگ بدر، اعدام اسیران قریشی در جنگ بدر به دلیل سیاسی، شکنجه کنان بن ربیعه و برادر زاده‌اش بعد از پیروزی خیبر و کشتنش به دلیل اقرار نکردن، بدرفتاری با همسر رهبر یهودیان، ضبط دارایی ۲ طایفه یهودی و اخراج آنها از مدینه، و کشتن مردان طایفه سوم یهودی‌ها و به اسیری و بردگی گرفتن همسران و فرزندان آنها.
زند ز دست تو فریاد مره بن لوی کند بجان تو نفرین ربیعه بن نزار
اما ممدوح را از دو وجه زیان است: یکی آن که عجبی و تکبری در وی پدید آید. عمر رضی الله عنه نشسته بود با دره. جارود مردی بود آنجا فرود آمد. یکی گفت، این مهتر ربیعه است. چون بنشست عمر رضی الله عنه وی را دره بزد. گفت، «یا امیر المومنین این چیست؟» گفت، «نشنیدی که این مرد چه گفت؟» عمر گفت، «ترسیدم که چیزی اندر دل تو افتد، آن عجب خواستم که در تو بشکنم».
وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ، ای هلا نزل، هذَا الْقُرْآنُ عَلی‌ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ، القریتان مکة و طائف، و عظیم مکة جبار قریش: عتبة بن ربیعه و قیل ابو جهل و قیل الولید بن المغیرة، و عظیم الطائف هو ابن عبد یالیل «۱» الثقفی و قیل هو عروة بن مسعود الثقفی و قیل عمرو بن مسعود و قیل عمیر بن عمرو بن عوف کنیته ابو مسعود الثقفی و روی ان الولید بن المغیرة، قال: لو کان ما یقول محمد حقا انزل علیّ او علی ابی مسعود الثقفی.
«اِمرُؤُالقَیس» در اوایل قرن ششم میلادی در نَجد متولد شد. مادرش، فاطمه بنت ربیعه بن الحارث، خواهر کلیب و مهلهل «زیر سالم» است.
از کبار مشایخ اهل تصوّف بود و اندر عهد رسول -علیه السّلام- بود؛ اما ممنوع گشت از دیدار پیغمبر علیه السّلام به دو چیز: یکی به غلبهٔ حال و دیگر به حق والده و پیغمبر -علیه السّلام- مر صحابه را گفت: «مردی است از قَرَن، اویس نام که او را به قیامت همچون ربیعه و مُضر شفاعت بباشد اندر امّت من.» و روی به عمر و علی -رَضِيَ اللّه عنهما- کرد و گفت: «شما مر او را ببینید، و وی مردی است بسته و میانه بالا و شَعرانی، و بر پهلوی وی چون یک درم سفید است و بر کف دستش سفیدی است جز بَرَص، و وی را به عدد ربیعه و مُضَر شفاعت باشد اندر امّت من. چون ببینیدش سلام من بدو برسانید و بگویید تا امّت مرا دعا گوید.»
کز پی خون کلیب پور ربیعه مدت چل سال فتنه بود در اعراب
بعد ما کنت یابساً طوراً تکتسی من ربیعه نوراً