خوش خرام

معنی کلمه خوش خرام در لغت نامه دهخدا

خوش خرام. [ خوَش ْ/ خُش ْ خ ِ / خ َ / خ ُ ] ( ص مرکب ) خوش رفتار و رعنا. ( ناظم الاطباء ). کش خرام. ( یادداشت مؤلف ) :
بره کرد عزم آن بت خوش خرام
گره کرد بند سر آن خوش سیر.لوکری.بدو گفت جمشید کای خوش خرام
نزیبد ز تو این سخنهای خام.اسدی.فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست
سی غلام ترک دادش خوش لقا و خوش خرام.سوزنی.ماند کجاوه حامله خوش خرام را
اندر شکم دو بچه بمانده محصرش.خاقانی.ماه چنین کس ندیدخوش سخن و خوش خرام
ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام.سعدی.قامت زیبا و قد خوش خرام سرو سهی و بیدو چنار رقاص. ( ترجمه محاسن اصفهان ).
ای کبک خوش خرام که خوش میروی بایست
غره مشو که گربه عابد نماز کرد.حافظ.تا بوکه یابم آگهی از سایه سرو سهی
گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی میزنم.حافظ.یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده.حافظ. || خَلِق. خوش خلق. ( یادداشت مؤلف ) :
گفتمش کی بینمت ای خوش خرام
گفت نصف اللیل لکن فی المنام.شیخ بهائی.

معنی کلمه خوش خرام در فرهنگ عمید

دارای ناز و وقار در راه رفتن، خوش رفتار.

معنی کلمه خوش خرام در فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه خوب خرامد کسی که راه رفتنش مطبوع باشد .
خوش رفتار و رعنا

جملاتی از کاربرد کلمه خوش خرام

هر که می آید به شهر ای خوش خرام جمله صیادند از خاص و عوام
بگرد بیت الحرام طواف بر من حرام ای صنم خوش خرام کعبۀ من کوی تست
کو صبا تا ره به سرو خوش خرام من برد گه سلام او رساند گه پیام من برد
ای گل تو خوش خرام به باغ و کنار آب تا«ترکی» ات شود ز وفا آبیار باغ
چو شاه خوش خرام آمد جز او بر من حرام آمد چه بی‌برگم ز هجرانش اگر در باغ و جناتم
یکی صد شد ز سرو خوش خرام او جنون من چه حرف است این که کم می گردد از آب روان سودا؟
سازد لب و دهان تو ای کبک خوش خرام گیرنده تر ز چنگل شهباز بوسه را
حرف الف نبود همان در میان حزین در دل خیال قامت آن خوش خرام بود
شمایلی که شنیدم به عمر خویش ز طوبی همه معاینه در سرو خوش خرام تو یابم
ای من غلام سرو قد خوش خرام تو کامروز همچو سرو خرامان خوش آمدی