خودسازی

معنی کلمه خودسازی در لغت نامه دهخدا

خودسازی. [ خوَدْ/ خُدْ ] ( حامص مرکب ) بتهذیب اخلاق خود کوشیدن و ظاهر خود آراستن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
ز خودسازی توانی زد اثر نقش سرافرازی
کند شاهی اگر یابد کسی گنج قناعت را.قطره ( از آنندراج ).صافتر ز آئینه باشد سینه پرجوش ما
بهر خودسازی درآ در خلوت آغوش ما.اسماعیل ایما ( از آنندراج ).هرکه اوقات گرامی صرف خودسازی کند
خانه اش ساز است چون جان خانه پردازی کند.صائب ( از آنندراج ).

معنی کلمه خودسازی در فرهنگ عمید

۱. آماده کردن خود را برای انجام کاری.
۲. [قدیمی، مجاز] ریاکاری.

معنی کلمه خودسازی در فرهنگ فارسی

بتهذیب اخلاق خود کوشیدن و ظاهر خود آراستن .

جملاتی از کاربرد کلمه خودسازی

طبق اساسنامه، مأموریت اصلی انجمن عبارت است از، اعتلا، گسترش و تأمین استقلال حرفهٔ حسابداری و حسابرسی؛ فراهم کردن شرایط و فرصت‌های مناسب برای رشد و خودسازی معنوی حسابداران؛ گردآوری و تجهیز امکانات؛ تدوین و تعمیم اصول و ضوابط حرفه‌ای؛ اعتلای سطح آگاهی و تخصص حرفه‌ای؛ مشارکت هر چه بیش‌تر افراد باصلاحیت؛ و تأمین خودکفایی در زمینهٔ خدمات حسابداری و حسابرسی مورد نیاز جامعه.
آنچه در کار بود ساختنش خودسازی ا ست گو مشو کار جهان ساخته، می باید رفت
کجاست سوختگان را دماغ خودسازی به ناخن دگران لاله داغ تازه کند
نقش پای رفتگان از بهر خودسازی بس است خانه آیینه پرسیدن ندارد این همه!
برای ما و خود در فکر خودسازی نمی افتد مگر خودرای من بهر خدا خود را بیاراید
گر شریعت شعار خودسازی روز محشر کنی سرافرازی
درین جهان که سرانجام خانه پردازی است عمارتی که به جای خودست خودسازی است
چون توانند بتان چشم ز خودسازی بست؟ که ز هر پاره دل آینه داری دارند
از زمین عیسی به چرخ از راه خودسازی رسید چند باشی در مقام قصر و ایوان ساختن؟
چه باشد کز نگاه کیمیا آثار خودسازی بحاس پیکر او را اخلاص از آذر عقبی
خانه سازی، در به روی دل برآوردن بود از عمارت، در جهان خاک، خودسازی خوش است