معنی کلمه خیره رای در لغت نامه دهخدا
نشاید چنین خیره رای و تباه
که بدنامی آرد در ایوان شاه.سعدی ( بوستان ). || سست رای. پریشان فکر.( آنندراج ) :
سپهبد بدو گفت کای خیره رای
یکی ناتوان را چه خوانی خدای.اسدی.گرت برکند خشم روزی ز جای
سراسیمه خوانندت و خیره رای.سعدی.