خوش رنگ

معنی کلمه خوش رنگ در لغت نامه دهخدا

خوشرنگ. [ خوَش ْ / خُش ْ رَ ] ( ص مرکب ) هر چیز که دارای رنگ و رونق نیکو و مطبوعی باشد. ( ناظم الاطباء ) :
نخلستانی است خوب و خوشرنگ
در هم شده همچو بیشه تنگ.نظامی.بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت.حافظ.

معنی کلمه خوش رنگ در فرهنگ عمید

دارای رنگ خوب.

معنی کلمه خوش رنگ در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنچه که رنگش نیکو باشد . ۲ - هر چه که دارای ظاهری آراسته و مطبوع باشد .

جملاتی از کاربرد کلمه خوش رنگ

چه بهتر که نامت را جامهٔ حضورت کنم و کردم. نخستین بار که یک رباعی از تو خواندم حس کردم سیبی خوش رنگ و بو را آزموده‌ام که عطری دیگرگون دارد. چند گاهی که گذشت، بیشترِ شعرهایت را که در قالب رباعی سروده بودی به وسیله‌تلفن، یا حضوری، برایم خواندی. امروز تو را در شیوه‌دلخواهت بسیار بسیار موفق می‌بینم.
ز لاله لاله عناب است خوش رنگ شکفته صحن بستان رنگ در رنگ
داد باد صبح رنگین مژده‌ای از نوبهار گفت پیغام خوش رنگ شفق در لاله‌زار
هر آن میوه کش نیست خوش رنگ و بوی ز شیرینی طعم او دست شوی
عید است و کرده دلبر من دست و پا خضاب خوش رنگ تازه ریخته از بهر دل بر آب
ای باده خوش رنگ و بو بنگر که دست جود او بر جان حلالت می‌کند بر تن حرامت می‌کند
آسمانی خورد گویا غوطه در خون شفق از وفور لاله و گل بسکه خوش رنگ است کوه
بلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشت و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌هایِ زار داشت
جان او آیینه پرزنگ بود آن جوابش صیقل خوش رنگ بود
از صنایع دستی شهر بار می‌توان به قالی و قالیچه با طرح و نقش زیبا و خوش رنگ اشاره کرد.
غذای اندونزیایی "یکی از غذاهای خوش طعم و خوش رنگ در جهان و دارای عطر و طعم شدید است.
فشاند رشحه چو ابر بهار عشق ببستان شکفت صد گل خوش رنگ و بو زخار محبت
چون لب تو بادهٔ خوش رنگ نه چون رخ تو لالهٔ خود روی نیست