خودرایی

معنی کلمه خودرایی در لغت نامه دهخدا

خودرایی. [ خوَدْ / خُدْ ] ( حامص مرکب ) خودسری. ( ناظم الاطباء ). لجاج. استبداد. کله شقی. یک پهلویی. یک دندگی. سرسختی. ( یادداشت مؤلف ) :
گمان مبر که ز خودکامی است و خودرایی.سوزنی.آتشی گر زدم ز خودرایی
من از آن سوختم تو برجایی.نظامی.چون نیی سیاح و نی دریاییی
درمیفکن خویش از خودراییی.مولوی.تاب خوردم رشته وار اندر کف خیاط صنع
بس گره بر خیط خودبینی و خودرایی زدم.سعدی.تا مصور گشت در چشمم جمال روی دوست
چشم خودبینی ندارم رای خودراییم نیست.سعدی.فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی.حافظ.جواب دادم و گفتم بدار معذورم
که این نتیجه خودکامی است و خودرایی.حافظ.|| تکبر. || هواپرستی. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه خودرایی در فرهنگ عمید

خودرٲی بودن، به میل خود و بدون مشورت دیگران کار کردن، خودسری.

معنی کلمه خودرایی در فرهنگ فارسی

عمل خود رای خود سری .

معنی کلمه خودرایی در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خودرأیی. خودرای بودن دارای آفات و مضرات بسیاری است از جمله خوار شدن، نابودی و فساد رای، نادان جلوه کردن و...؛ امام علی (علیه السّلام) در نامه ای به مالک اشتر، در ضمن آفات غرور و خود رأیی فرمود: مبادا در بزرگی و عظمت خداوند با او همچشمی کنی و در جبروت و شکوه او به وی همانندی جویی که خداوند هر جباری را خوار می سازد و هر خودبینی را بی مقدار.»
«قد خاطر من استغنی برایه؛ کسی که به رای خود اکتفا کند خویشتن را به خطر افکند.»
[ویکی فقه] خودرای بودن دارای آفات و مضرات بسیاری است از جمله خوار شدن، نابودی و فساد رای، نادان جلوه کردن و...؛ امام علی (علیه السّلام) در نامه ای به مالک اشتر، در ضمن آفات غرور و خود رأیی فرمود: مبادا در بزرگی و عظمت خداوند با او همچشمی کنی و در جبروت و شکوه او به وی همانندی جویی که خداوند هر جباری را خوار می سازد و هر خودبینی را بی مقدار.»
«قد خاطر من استغنی برایه؛ کسی که به رای خود اکتفا کند خویشتن را به خطر افکند.»
نابودی رای
«اللجاجه تسل الرای؛ لجاجت رای را از بین می برد.»
از بین رفتن رای
«الخلاف یهدم الرای؛ مخالفت کردن رای را ویران می کند.»
بی همانندی خدا
...

جملاتی از کاربرد کلمه خودرایی

مر مرا گفتی چرا بر روی من عاشق شدی عاشقی جانانه خودکامی و خودرایی بود
فلسفه چیست نزد اهل ملل کفر و خودرایی و ضلال و حیل
ترا به وعده تقاضا که می تواند کرد؟ عنان سیل سبکرو به دست خودرایی است
دلم افتاد به عشق تو ز خودرایی خویش داغ بر من به گناه دل خودرای منه
خرده گیری نشان خودرایی است خرده بینی نشان بینایی است
چون سیاهی رفت از مو، فکر خودرایی خطاست جامه هرگه شسته‌گردد باب احرام است و بس
پاره کردم چو گل این جامه خودرایی را تا ز غم چاک زدم جیب شکیبایی را
عنان سیر تو چون می به دست خودرایی است ترا به وعده تقاضا که می تواند کرد؟
خواجه زین در بسلامت سر خود گیرد کاش که ز سر می ننهد عادت خودرایی را
گمان برند که با خویشم اختیاری هست تو واقفی که نه خود بینی و نه خودرایی ست