خدود. [ خ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ خَدّ. ( ترجمان القرآن جرجانی ) ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).رخساره ها : از مطلع فلق تا مقطع شفق بحدوداسیاف خدود اصناف آن جمع می شکافتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). طبیعت او در اختیار حدود قواضب بر خدود کواعب... بر خلاف طباع بشر بوده. ( ترجمه تاریخ یمینی ). خاک راهی که بر او میگذری ساکن باش که عیون است و جفون است و خدود است و قدود.سعدی. خدود. [ خ ُ ] ( اِخ ) نام کورتی است به طائف. نصر می گوید: خدود، گوشه ای است از سرزمین نزدیک طائف. ( از معجم البلدان ).
معنی کلمه خدود در فرهنگ عمید
= خد
معنی کلمه خدود در فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع : خد رویها . نام کورتی است به طائف
جملاتی از کاربرد کلمه خدود
همیشه تا بفرازند گردن و نازند بتان خلخ و کشمیر از خدود و قدود
« که عیون است و جفون است و خدود است و قدود»
رفت گل و سرورا لطف خدود و قدود رو به فلک شد فراز سوی سمک شد فرود
هرجاکه نهی پای خدود است و جباه است هرجاکهکنی روی قلوبست و رقاب است
قال النبی صلی اللَّه علیه و آله و سلم یرسل علی اهل النار البکاء فیبکون حتی تنقطع الدموع ثم یبکون الدم حتّی یری فی وجوههم کهیئة الا خدود لو ارسلت فیه السفن لجرت، و انّ الحمیم لیصبّ علی رؤسهم فینفذ الجمجمة حتّی یخلص الی جوفه فیسیل ما فی جوفه، حتّی یمرق من قدمیه و هو الصهر ثم یعاد کما کان.