خانه یکی. [ ن َ / ن ِ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) باشندگان در یک خانه. ( ناظم الاطباء ). همخانه. ( آنندراج ). نعت است برای ساکنان در یک خانه : بنگر قلمتراش چه با خانه میکند از همدمان خانه یکی در امان مباش.تأثیر ( ازآنندراج ). || ( اِ مرکب ) یار. رفیق. همدم. ( ناظم الاطباء ). بسیار صمیمی. سخت صمیمی با یکدیگر. - خانه یکی بودن ؛ سخت خودمانی و دوست صمیمی بودن ، سخت باهم گستاخ بودن.
معنی کلمه خانه یکی در فرهنگ فارسی
باشندگان در یک خانه همخانه
جملاتی از کاربرد کلمه خانه یکی
گر آن دو خانه یکی را به نقد بستانم به نقد مینشوم با هزار غصه دوچار
همسایه ما بودی چون چهره تو بنمودی تا خانه یکی کردی ای خوش قمر انور
کنیزک برد او را سوی خانه یکی معجون برآمیخت از بهانه
کو در این خانه یکی سوخته مفتونی که به شبها شنود ناله مفتون دگر
اندر آن خانه یکی آیینهدان هر دو عالم را از آن آیینه دان
از خانه یکی به سوی صحرا رو از غرفه یکی به سوی بستان بین
به هر روزی در این خانه یکی حجره نوی یابی تو یک تو نیستی ای جان تفحص کن که صدتویی
من در این خانه یکی دارم نهان خود یکی شد آشکارا در جهان
ماه در هفت فلک خانه یکی دارد و بس زحل نحس ز من راست به یک جا دو سرای
در ۲ شهریور ۱۳۵۷ زمانی که اندرزگو راهی خانه یکی از دوستاناش بود، از سوی مأموران ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) که از قبل آن منطقه را تحت نظر داشتند، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد. خانواده وی از مرگ وی خبر نداشتند تا این که پس از انقلاب ۱۳۵۷ از طریق سید روحالله خمینی از این موضوع با خبر شدند.
ایوانهای ساختمان مانند تالار انتظاری هستند برای ورود به ساختمان. هریک از ورودیها به دالانی راه پیدا میکنند که دو به دو، در نزدیکی فضای گنبد خانه یکی شدهاست و به ورودیهای اصلی گنبد خانه دسترسی دارد. جهت همه ورودیهای گنبدخانه، در جهات فرعی ست که هندسه آن تابع فضای هشت و نیم هشت گنبد خانه است.
در ره کعبه، خطاب آمدم، از میخانه که کجا میروی ای خواجه، همه خانه یکی است
در سال ۱۹۶۹، زمانی که او در خانه یکی از دوستان آمریکایی اش بنام بتی کینگ بود، کتابی بمبگذاری شده که برای او فرستاده شده بود را باز کرد. آن بمب منفجر شد و ماندلین جانش را از دست داد. عامل مرگ او همچنان در ابهام باقی ماندهاست.