خانه خرابی
معنی کلمه خانه خرابی در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه خانه خرابی
نیست گر بلد، ای خانه خرابی چو حباب در ویرانه ام، از کوچه سیلاب بود!
اگرچه خانه خرابی زباده ای ساقی است خراب جام شرابیم تا دمی باقی است
نیم ز خانه خرابی حباب وار غمین که از دلم گرهی باز می کند سیلاب
این خانه خرابی به حباب است سزاوار از آب روان خانه نبایست جداکرد
نکند عیب تو از خانه خرابی اهلی هر که بیند نظری خانه بر انداز تورا
پنبهٔ عقل گر از گوش برآری شنوی شور مجنون ز دل خانه خرابی که مراست
بن این خانه رسیدست بر آب! این عید است؟ وندر این خانه خرابی همه خواب، این عید است؟
موری از خانه خرابی کند ار شکوه به او کوه را سیل چو رگ خشک شود بر اندام
توان به خانه خرابی ز گنج شد معمور ترا مدار چو طفلان به خانه ساختن است
دلم به خانه خرابی خویش میگرید چو بهر زلف تو مشّاطه شانه میطلبد