معنی کلمه خانه نشستن در لغت نامه دهخدا
خانه ای ساختم برای نشست
خود نشست و مرا مسافر کرد.استاد ( از آنندراج ).ز دل شکستگی آه از جگر زبانه کشید
که خانه چون بنشیند غبار برخیزد.اشرف ( از آنندراج ).از نشینندگان کسی چو نماند
عاقبت چون نشست خانه ما.اشرف ( از آنندراج ).|| در خانه نشستن ؛ انزوا اختیار کردن. عزلت گرفتن. گوشه گرفتن.