جان افشان

معنی کلمه جان افشان در لغت نامه دهخدا

جان افشان. [ اَ ] ( نف مرکب ) جان فداکننده. آنکه جان را در راه کسی یا چیزی بدهد :
جان بیگانه ستاند ملک الموت بزجر
زجر حاجت نبود عاشق جان افشان را.سعدی. || افشاننده جان. ریزنده جان. جان بخش :
ای تماشاگاه جانها طرف لاله ستان تو
مطلع خورشید زیر زلف جان افشان تو.خاقانی.

معنی کلمه جان افشان در فرهنگ عمید

=جان فشان

جملاتی از کاربرد کلمه جان افشان

دامن رندان جان افشان بگیر از هوی و از هوس کلی بمیر
جان فشان در سر این کوی که از عیاران شب نباشد که در آن موسم جان افشان نیست
حوریان خود جمله جان افشان شدند در رخ این هر دو شه حیران شدند
بر تو نکند مجیر جان افشان چون بر در شاه دادگر کردست
ای بسا دلهای جان افشان که هست بردو زلفت سرنگون آویخته
دل را خطری نیست سخن در جان است جان افشانم که وقت جان افشان است
بر سر مهدش که گردون می کند ز اختر نثار گرنه جان افشان کنی از خرّمی باری گذر
خاقانی جان افشان بر خاک در جانان کز عاشق صوفی جان ایثار چنین خوش‌تر
جان بیگانه ستاند ملک‌الموت به زجر زجر حاجت نبود عاشق جان افشان را
عاشقان چون کنند جان افشان جان خود نیز در میان افشان