جان بخش

معنی کلمه جان بخش در لغت نامه دهخدا

جان بخش. [ جام ْ ب َ ] ( نف مرکب ) بخشنده جان. ( شرفنامه منیری ) ( ناظم الاطباء ). حیات دهنده. زنده کننده. جان بخشنده. جان دهنده ( در مورد پروردگار و مجازاً درباره دیگران ) :
بگفتندلشکر که ای پهلوان
بیزدان جان بخش و فرخ روان.فردوسی.جان بخش و جان ستان ملکی ملک را ملک
آن به بود که باشد جانبخش و جان ستان
جان بخش و جان ستان بحقیقت بود خدای
تو سایه خدائی و باشی هم این و آن.سوزنی.جان بخش ابوالمظفر شاه اخستان که هردم
با عهد او بقا را پیمان تازه بینی.خاقانی.شاه جان بخش است و ما بر شاه جان کرده نثار
آب بفزودن بدریا برنتابد بیش از این.خاقانی.جان بخش جهانیان دم تست
این جان عزیز همدم تست.نظامی.چو الب ارسلان جان بجان بخش داد
پسر تاج شاهی بسر برنهاد.سعدی.خسروا پیرانه سرحافظ جوانی میکند
بر امید عفو جان بخش گنه فرسای تو.حافظ. || مفرح و تازه کننده روان. ( ناظم الاطباء ) :
نکهت جان بخش دارد خاک کوی دلبران
عارفان آنجا مشام عقل مشکین میکنند.حافظ.دل کز لب جان بخش بتی طالب کام است
دندان بجگر برده در اندیشه خام است.شاپور تهرانی ( از ارمغان آصفی ).

معنی کلمه جان بخش در فرهنگ عمید

۱. [مجاز] آنچه باعث نشاط و تقویت روح و روان شود، جان پرور.
۲. زنده کننده.
۳. (اسم، صفت ) [قدیمی] بخشندۀ جان.
۴. [قدیمی، مجاز] یکی از صفات باری تعالی.

معنی کلمه جان بخش در فرهنگ فارسی

( صفت ) بخشند. جان حیات دهنده زنده کننده ( غالبا صفت خدای تعالی آید ).

معنی کلمه جان بخش در فرهنگ اسم ها

اسم: جان بخش (پسر) (فارسی) (تلفظ: jān bakhš) (فارسی: جانبخش) (انگلیسی: jan bakhsh)
معنی: زنده کننده، ویژگی آن که موجب شادی، آرامش و تازگی روح می شود و لذت بخش و خوشایند است

جملاتی از کاربرد کلمه جان بخش

چون یافت مدد از دم او عیسی مریم جان بخش دمش غیرت آب حیوان بود
برخیز و صبوح را برانگیز جان بخش زمانه را و مستیز
صحبت نوشین لبان دل مردگان را زنده کرد کز دم جان بخش اعجاز مسیحا کرده‌اند
ره بده ای گلبن جان بخش من تا رسد از خرمن جان بخش من
گفت بیا امشب و بر گیر کام از لب جان بخش من ای نیک نام
از دم جان بخش او ارواح پاک سر برآوردند چون گلبن ز خاک
من دیوانه بیدل که ندارم زر و سیم کرده ام از لب جان بخش تو صد بار طمع
چه نعمت های جان بخش از وجودش که بایستم نهان ز اغیار دارم
ز تأثیر دم جان بخش شبخیزان بفیروزی دگر باز آیم انشاء الله از غربت سوی مسکن
بهر یاقوت لب دلجوی جان بخش حبیب قوت جان از آه و اشک و درد و غم می بایدش