معنی کلمه حاجی سلیمان در لغت نامه دهخدا
نوشت کلک صباحی ز قصر سلطانی
علیمراد برون شد نشست جعفرخان.
با هاتف و شهاب و آذر معاصر و معاشر بود طبع صافی داشته و همت بر تتبع طرز فصحای قدما میگماشته ، مدائح و مراثی خوب دارد وفات او در سنه 1206 هَ. ق. است او راست در صفت بهار و مدح امیرالمؤمنین علی ( ع ):
کرد از عهد جوانی یاد زال روزگار
ساخت نو پیرانه سر پیرایه پیرار و پار
باغ از گلهای سرخ و راغ از اوراق سبز
در برش حمرا حریر و بر سرش خضر اخمار
همچو چشم و روی خوبان نرگس و گل راعیان
دیده عابدفریب و چهره زاهدشکار
پای کوبان بر نوای طوطی ودراج سرو
دست افشان بر سرود قمری و بلبل چنار
لاله اندر بوستان بی غازه رویش را فروغ
نرگس اندر گلستان بی باده چشمش را خمار
پیکر کوه گران از ریزش ابر مطیر
دفتر برگ خزان از جنبش باد بهار
این یکی چون جسم فرعون آمد اندر آب غرق
و آن یکی چون گنج قارون در زمین شد خاکسار
ابر سیمابی به راغ و لاله روشن به باغ
عاشق وامق سرشک و شاهد عذراعذار
روی گلبرگ طری افروخته شیرین صفت
قامت سرو سهی افراخته پرویزوار
در نوا بلبل به آهنگ نکیسا زآشیان
نغمه زن قمری بلحن باربد از شاخسار
باغ پر نسرین و من در گوشه خلوت غمین
دشت خوش رنگین و من در کنج تنهائی فکار
ناگهم طاوس مستی جلوه کرد از در کزو
گفتی اندر کلبه ام زد چتر طاوس بهار
از دهان نوشخندش معجز عیسی عیان
از نگاه چشم بندش سحر هاروت آشکار
گیسوی عنبرطرازش بند دلهای غمین
طره زلف درازش دام جانهای فکار
گشته از نوشین دهانش دلبر نوشاد شاد
مانده با فرخنده رخسارش بت فرخار خار
بر رخش ابرو عیان یا برهوا قوس قزح
یا بگردون ماه نو یا بر کف شه ذوالفقار
مظهر الطاف یزدانی علی عالی آنک
از ظهورش شد کمال قدرت حق آشکار