صاحب ولایت

معنی کلمه صاحب ولایت در لغت نامه دهخدا

صاحب ولایت. [ ح ِ وِ ی َ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) پیر. مرشد. ولی :
کسی را که نزدیک ظنت بدوست
چه دانی که صاحب ولایت خود اوست.سعدی.

معنی کلمه صاحب ولایت در فرهنگ عمید

پیشوا، مرشد، ولی.

معنی کلمه صاحب ولایت در فرهنگ فارسی

پیر مرشد

جملاتی از کاربرد کلمه صاحب ولایت

نجوم کوکبه شاه جهان اویس که هست قرین جام دم صاحب ولایت قرنش
نیست رهایی زدام سخت علایق بی مدد صاحب ولایت اعظم
ای صاحب ولایت نه عقل پست تست شست قضا و دست قدر زیر دست تست
پیشِ رخِ تو قصّهٔ یوسف حکایت است شاهی که شد گدایِ تو صاحب ولایت است
پس باید که صاحب ولایت این حکایت پیش چشم دارد و این پندها که دیگران را داده اند بپذیرد و عالمی را که بیند از وی طلب پند کند و هرکه ایشان را بیند پند از دست ندهد و کلمه حق بازنگیرد و ایشان را غرور ندهد که با ایشان در آن مظلمت شریک باشد.
خشک مغز از همّتِ صاحب ولایت غافل است در شود وز موجِ دریا تر نگردد دامنش
شود صاحب ولایت شاهد او بر او یابد هدایت شاهد او
چنین پیغمبری صاحب ولایت کزو پیشینه کردند این ولایت
کسی را که نزدیک ظنت بد اوست چه دانی که صاحب ولایت خود اوست؟
گرچه صاحب ولایت زمی‌ام پیشوای پری و آدمی‌ام