سائب

معنی کلمه سائب در لغت نامه دهخدا

سائب. [ ءِ ] ( ع ص ) از مصدر سیب. جاری. روان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شتابان. ( اقرب الموارد ).
سائب. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن ابی سائب صیفی قرشی مخزومی ، صحابی است. رجوع به البیان و التبیین ج 1ص 250 و ج 2 ص 20 و عقدالفرید ج 2 ص 212 و الاصابه شود.
سائب. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن ابی لبابةبن عبدالمنذر انصاری. صحابی است. ( الاصابه ).
سائب. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن اقرع ثقفی ، صحابی است و در ملازمت پدر به حضور پیغمبر رسید در دوره خلافت عمر برسالت بنزد نعمان بن مقرن رفت. مدتی عامل مدائن بود و نیز در فتح نهاوند حضور داشت. سرانجام عمل اصفهان را یافت و در آن شهر درگذشت و اخلافش در آن شهر اقامت یافتند. ابن عباس گفته است : خردمندتر از سائب بن اقرع در عرب نیست. رجوع به البیان و التبیین ج 2 ص 206 و 207، الجماهر بیرونی ص 68، ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 75 و 342، عیون الاخبار ج 1 ص 311، الاصابه ج 3 ص 58، حبیب السیر چ 1 ص 166 و 175 و چ کتابفروشی خیام ج 1 ص 487 و 519 شود.
سائب. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن حارث بن صبره قرشی سهمی ، معروف به ابن ابی وداعه. در غزوه بدر در زمره کفار بود و به دست مسلمانان اسیر شد و با فدیه ای که پسرش مطلب داد آزاد گردید. بعدها اسلام آورد. او از انساب قریش اطلاع وافی داشت. بسال 57 درگذشت. ( الاصابه ) ( قاموس الاعلام ترکی ).
سائب. [ءِ ] ( اِخ ) ابن حارث بن قیس قرشی سهمی. از قدمای صحابه است که بحبشه هجرت کرده اند. بروایتی در غزوه طائف بشهادت رسید و بروایتی تا عصر خلافت عمر حیات داشته و در وقعه فحل در اردن شهید شده است. ( الاصابه ).
سائب. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن حزن قرشی مخزومی. عم سعیدبن مسیبک است و عهد حضرت رسول را دریافته است. ( الاصابه ).
سائب. [ ءِ ] ( اِخ )ابن خباب مکنی به ابومسلم صاحب المقصوره. صحابی است و بسال 77 هَ. ق. در 92 سالگی درگذشت. ( الاصابه ).
سائب. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن خلادبن سویدبن ثعلبه انصاری خزرجی مکنی به ابواسهله صحابی است. در غزوه بدر حضور داشت و از جانب معاویه والی یمن گردید. بسال 91 در عهد خلافت ولیدبن عبدالملک درگذشت. رجوع به الاعلام زرکلی و تاریخ خلفاء ص 150 و الاصابه شود.
سائب. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن ذکوان مکنی به ابوجمعه معروف به راویه کثیرعزه از شعرای اموی است و او راست :
أبائنة سعدی ؟ نعم ستبین !

معنی کلمه سائب در فرهنگ فارسی

ابن یزید بن سعید کندی ابن اخت نمرمکنی به ابو یزید صحابی (و.۲- ف.بعد از۸٠ه.ق. ) او در حجه الوداع با پدر خود حضور داشت . از جانب عمر مامور سوق مدینه گردید و آخرین کس از صحابه است که پس از سال ۸٠ در دوره عبدالملک بن مروان در گذشته .
ابن مالک ابن عساکر از او روایت کرده است

معنی کلمه سائب در فرهنگ اسم ها

اسم: سائب (پسر) (عربی) (تلفظ: saeb) (فارسی: سائب) (انگلیسی: saeb)
معنی: روان، شتابان

جملاتی از کاربرد کلمه سائب

این کرامتها گزو دیدی ز بسیار اند کیست زود باشد کو به فکر سائب ورای رزین
عطاء بن سائب رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ روایت کند از پدر خویش که گفت عمّارِ یاسر نماز کرد، ما را نماز سبک گفتم یا اَبَا الْیَقْظانِ سبک نماز کردی گفت بر من چه از آن، خدایرا بخواندم، بدعائی که از پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ شنیدم چون برخاست یکی از آن قوم از پس او فرا شد و آن دعا از وی بپرسید گفت اَللَّهُمَّ بِعِلْمِکَ الْغَیْبَ وَقُدْرَتِکَ عَلَی الْخَلْقِ اَحْیِنی ما عَلِمْتَ الْحَیاةَ خَیْراً لی و تَوَفَّنی اِذا عَلِمْتَ الْوَفاةَ خَیْراً لی اَللَّهُمَّ اِنّی اَسْأَلُکَ خْشَیتَکَ فی الْغَیْبِ وَالشَّهادَةِ وَأَسْأَلُکَ کَلِمَةَ الْحَقِّ فِی الرِّضا وَالْغَضَبِ و اَسْأَلُکَ الْقَصْدَ فی الْغِنی و اَلْفَقْرِ وَ اَسْأَلُکَ نَعیماً لایَبیدُ وَقُرَّةَ عَیْنٍ لاتَنْقَطِعُ وَاَسْأَلُکَ الرِّضا بَعْدَ الْقَضاءِ وبَرْدَ الْعَیْشِ بَعْدَ الْمَماتِ وَاَسْأَلُکَ النَّظَرَ اِلی وَجْهِکَ الْکَریمِ و شَوْقاً اِلی لِقائِکَ فی غَیرِ ضَرّاءَ مُضِرَّة اَللَّهُمَّ زَیّنا بزیْنةِ الْاِیْمانِ، اَللَّهُمَّ اَجْعَلْنا هُداةً مُهتَدینَ.