راه توشه. [ ش َ / ش ِ ] ( اِ مرکب ) آنچه از خوردنی که مسافر همراه خویش برگیرد. توشه راه. زاد راه : هریکی در جوال گوشه خویش کرده ترتیب راه توشه خویش.نظامی.وآن لحظه که در غم تو می مرد غمهای تو راه توشه می برد.نظامی.چون شدم سربزرگ درگاهش یافتم راه توشه از راهش.نظامی.
معنی کلمه راه توشه در فرهنگ عمید
توشۀ راه، آذوقۀ مسافر.
معنی کلمه راه توشه در فرهنگ فارسی
آنچه از خوردنی که مسافر همراه خویش بر گیرد . توش. راه . زاد راه .
جملاتی از کاربرد کلمه راه توشه
دست از طلب بدار اگرت برگ این رهست کان را که راه توشه نه فقرست بی نواست
ای پسر تدبیر راه توشه کن پس حدیث این و آن یک گوشه کن
پس درین راه توشه از جان ساز نه ز دلق و عصا و انبان ساز