زاد راه

معنی کلمه زاد راه در لغت نامه دهخدا

زاد راه. [ دِ ] ( ترکیب اضافی ، اِمرکب ) توشه راه. زاد سفر. آنچه در سفر همراه بردارند از خوردنی :
زاد راه حرم وصل نداریم مگر
بگدائی ز در میکده زادی طلبیم.حافظ.و رجوع به زاد شود.

معنی کلمه زاد راه در فرهنگ فارسی

توشه راه زاد سفر

جملاتی از کاربرد کلمه زاد راه

سالک بی‌درد را ز قطع منازل ترک سفر به چو زاد راه ندارد
فکر زاد راه بر خاطر گرانی می‌کند می‌رود از بس به سرعت کاروان زندگی
از دعا زاد راه می‌کردم خیری از بهر شاه می‌کردم
بنده را گر نیست زاد راه هیچ می‌نیاساید ز اشک و آه هیچ
زمانی بود. پس گفت رنجه گشتید، بازگردید که قیامت نزدیک است. آنگاه آنجا ما را دیدار بوَد که بازگشتی نبوَد، که من اکنون به ساختن زاد راه قیامت مشغولم.
با توکل فکر زاد راه کافر نعمتی است توشه و زنار ما را بر کمر باشد یکی
عدل را زاد راه فردا کن ظلم را همنشین عنقا کن
سوم آن که مقدار وی نگاه دارد تا پیش از حاجت جمع نکند و هرچه زیادت از حاجت است که نه برای زاد راه دین بدان حاجت است حق اهل حاجت شناسد. چون محتاجی پدید آید زیادت از حاجت از آن وی است. از وی بازنگیرد. اگر قوت ایثار ندارد اندر محل حاجت تقصیر نکند.
کسیکه رفتن ازین نشئه در نظر دارد به قدر طول سفر زاد راه بردارد
تهی دستم ز زاد راه جاوید به فضل تو دلی دارم پر امید