معنی کلمه جامه خانه در لغت نامه دهخدا
سائل از جامه خانه تو برد
اطلس و خز و توزی کژ و رش.سوزنی.هست از جامه خانه فلکیش
جامگی ز آفتاب و از مهتاب.سوزنی.جز بدر جامه خانه کرم او
کسوت صورت نمیدهند جنین را.انوری ( از آنندراج ).چنانک خوزستان در وظیفه جامه خانه او را به اسم شحنگی خوارزم موسوم کردند. ( جهانگشای جوینی ).
مهندسان طبیعت ز جامه خانه غیب
هزار سله برآرند مختلف الوان.سعدی.پشمینه پوش خرقه سالوس تانسوخت
از جامه خانه کرمت خلعتی نیافت.کمال خجندی ( از آنندراج ).اگر چو سرو سرسبز آرزو داری
ز جامه خانه قسمت به یک قبا می ساز.صائب ( از آنندراج ).