خاقانی

خاقانی

معنی کلمه خاقانی در لغت نامه دهخدا

خاقانی. ( ص نسبی ) منسوب به خاقان. مجازاً بمعنی لایق خاقان و خاقان مآب می آید.
خاقانی. ( اِ ) نوعی خربزه است در مشهد و بنام خربزه خاقانی در آنجا شهرت دارد.
خاقانی. ( اِ ) نوع مخصوصی آجر است که از آجر نظامی بزرگتر میباشد و برای پلکان بکار میرود.
خاقانی. ( اِخ )نام یکی از منجمین است. در تاریخ الحکماء ابن قفطی مینویسد وی در علم نجوم و تفسیر و حل زیجات و طبایع کواکب و احکام حوادث بصیر بوده و در عشر سوم مائه پنجم هجرت وفات یافته است یعنی تقریباً در حدود سالهای 420 - 430 هَ. ق. ( از گاهنامه سید جلال طهرانی ).
خاقانی. ( اِخ ) ابراهیم دربندی. رجوع به ابراهیم دربندی شود.
خاقانی. ( اِخ ) احمدبن محمد خزاعی انطاکی متوفی بسال 399 هَ. ق. صاحب کتاب «التاریخ الخاقانی » است و مسعودی از او در مروج الذهب نام برده است. ( از کشف الظنون ).
خاقانی. ( اِخ ) افضل الدین بدیل ابراهیم بن علی خاقانی حقایقی شَروانی ملقب به حسان العجم یکی از بزرگترین شاعران و از فحول بلغای ایران است. لقب حسّان ُالعَجَم را که بحق در خور اوست ، عم او کافی الدین عمر به وی داد و خاقانی خود چندبار خویشتن را بدین لقب خوانده و عوفی هم همین لقب را برای وی یاد کرده است ، اما لقب دیگر او افضل الدین عنوان مشهورتر او بوده است و معاصران وی او را به همین لقب می خوانده اند و خود هم خویشتن را بسبب همین لقب گاه افضل یاد می کرده است . اسم او را تذکره نویسان ابراهیم نوشته اند ولی او خود نام خویش را «بدیل » گفته و در بیتی چنین آورده است :
بَدَل من آمدم اندر جهان سنائی را
بدین دلیل پدر نام من بدیل نهاد.
پدر او نجیب الدین علی مروی درودگر بود و خاقانی بارها در اشعار خود به درود گری او اشارت کرده است و جد او جولاهه و مادرش جاریه ای نسطوری و طباخ از رومیان بوده که اسلام آورده . عمش کافی الدین عمربن عثمان مردی طبیب و فیلسوف بود و خاقانی تا بیست و پنج سالگی در کنف حمایت و حضانه تربیت او بود و بارها از حقوق او یاد کرده و آن مرد فیلسوف را به نیکی ستوده و نیز چندی از تربیت پسر عم خود وحیدالدین عثمان برخوردار بوده است و باآنکه در نزد عم و پسر عم انواع علوم ادبی و حکمی رافرا گرفت چندی نیز در خدمت ابوالعلاء گنجوی شاعر بزرگ معاصر خود که در دستگاه شروانشاهان بسر می برد، کسب فنون شاعری کرده بود. عنوان شعری او در آغاز امر «حقایقی » بود ولی پس از آنکه ابوالعلاء وی را بخدمت خاقان منوچهر معرفی کرد لقب «خاقانی » بر او نهاد . بعداز ورود بخدمت خاقان اکبر فخرالدین منوچهربن فریدون شروانشاه خاقانی بدربار شروانشاهان اختصاص یافت و صلتهای گران از آن پادشاه بدو رسید. بعد از چندی از خدمت شروانشاه ملول شد و بامید دیدار استادان خراسان و دربارهای مشرق آرزوی عراق و خراسان در خاطرش خلجان کرد و این میل از اشارات متعدد شاعر مشهود است لیکن شروانشاه او را رها نمی کرد تا بمیل دل رخت از آن سامان بر بندد و این تضییق موجب دلتنگی شاعر بود تا عاقبت روی بعراق نهاد و تا ری رفت لیکن آنجا بیمار شد . در همان حال خبر حمله غزان بر خراسان و حبس سنجرو قتل امام محمدبن یحیی بدو رسید و او را از ادامه ٔسفر باز داشت و ببازگشت به «حبسگاه شروان » مجبور ساخت اما چیزی از توقف او در شروان و حضور در مجالس شروانشاه نگذشت که بقصد حج و دیدن امرای عراقین اجازت سفر خواست و در زیارت مکه و مدینه قصائد غرا سرود و در بازگشت با چند تن از رجال بزرگ و از آنجمله با سلطان محمدبن محمود سلجوقی ( 548 - 554 هَ. ق. ) و جمال الدین محمدبن علی اصفهانی وزیر قطب الدین صاحب موصل ملاقات کرد و با معرفی این وزیر بخدمت المقتفی لامراﷲ خلیفه عباسی رسید و گویا خلیفه تکلیف شغل دبیری به وی کرد ولی او نپذیرفت و در همین اوان که مصادف با حدود سال 551 یا 552 هَ. ق. بوده است سرگرم سرودن تحفةالعراقین خود بود . در دنبال سفر خود به بغداد، خاقانی کاخ مداین را دید و قصیده غرای خود را درباره آن کاخ مخروب بساخت و درورود به اصفهان قصیده خود را در وصف اصفهان و اعتذار از هجوی که مجیرالدین بیلقانی درباره آن شهر سروده و به خاقانی نسبت داده بود، پرداخت و کدورتی را که رجال آن شهر نسبت به خاقانی یافته بودند، و نموداری از آن را در قصیده جمال الدین عبدالرزاق می بینیم به صفا مبدل کرد. در بازگشت به شروان باز خاقانی به دربار شروانشاه پیوست. لیکن میان او و شروانشاه به علت نامعلومی ، که شاید سعایت ساعیان بوده است ، کار به نقار و کدورت کشید چنانکه کار بحبس شاعر انجامید وبعد از مدتی قریب به یک سال به شفاعت عزالدوله نجات یافت. حبس خاقانی وسیله سرودن چند قصیده حبسیه زیبای او شده که در دیوانش ثبت است. و او بعد از چندی در حدود سال 569 هَ. ق. به سفر حج رفت و بعد از بازگشت بشروان در سال 571 هَ. ق. فرزندش رشیدالدین راکه نزدیک بیست سال داشت از دست داد و بعد از آن مصیبت دیگر بر او روی نمود چندانکه میل به عزلت کرد و در اواخر عمر در تبریز بسر برد و در همان شهر درگذشت و در مقبرةالشعراء محله سرخاب تبریز مدفون شد. سال وفات او را دولتشاه 582 هَ. ق. نوشته است و آن را با عداد دیگر نیز نقل کرده اند و از آنجمله در کتاب نتایج الافکار این واقعه بسال 595 هَ. ق. ثبت شده است. ( کتاب دانشمندان آذربایجان مرحوم تربیت ص 130 ). و این قول اقرب بصواب است ( سخن و سخنوران ، چ فروزانفر ص 349 ). خاقانی با خاقان اکبر ابوالهیجا فخرالدین منوچهربن فریدون شروانشاه و پسرش خاقان کبیر جلال الدین ابوالمظفر اخستان بن منوچهر که هر دو باستاد توجه و اقبالی تام داشتند و وی را براتبه و صلات جزیل می نواختند، معاصر بود. غیر از شروانشاهان خاقانی با امرای اطراف و حتی سلاطین دوردستی مانند خوارزمشاه نیز رابطه داشت و آنان را مدح میگفت و از این ممدوحانند علاءالدین اتسزبن محمد خوارزمشاه ( 521 - 551 هَ. ق. ) که خاقانی او را در اوایل عهد شاعری خود مدح گفته بود و نصرةالدین اسپهبد ابوالمظفرکیالواشیر و غیاث الدین محمدبن محمودبن ملکشاه ( 548 - 554 ) که خاقانی در سفر عراق او را دیدار کرد، و رکن الدین ارسلان بن طغرل ( 555 - 571 هَ. ق. ) و مظفرالدین علاءالدین تکش بن ایل ارسلان خوارزمشاه و چند تن دیگراز شهریاران نواحی مجاور شروان. از شاعران عهد خود خاقانی با چندتن روابطی بدوستی یا دشمنی داشت و از همه آنان قدیمتر ابوالعلاء گنجوی است که استاد خاقانی در شعر و ادب بود و او را بعد از تربیت دختر داد و بدربار شروانشاه برد. لیکن کارشان بزودی به نقار و هجو کشید و در تحفةالعراقین خاقانی ابیانی در هجو آن استاد هست ، لیکن خاقانی پاداش این بی ادبی را به استاد از شاگرد خود مجیرالدین بیلقانی گرفت و از بدزبانیهای او چنانکه باید آزرده شد. از معاصران خاقانی میان او و نظامی رشته های مودت بسبب قرب جوار مستحکم بود و چون خاقانی درگذشت نظامی در رثاء او گفت :

معنی کلمه خاقانی در فرهنگ فارسی

افضل الدین بدیل ( ابراهیم ) بن نجیب - الدین علی شروانی ملقب به حسام العجم شاعر مشهور ( و. حدود ۵۲٠ - ف. ۵۸۲ یا ۵۹۵ ه. ق . ) وی تا ۲۵ سالگی در کنف حمایت و تربیت عم خود کافی - الدین عمر طبیب و فیلسوف بود و چندی در خدمت ابو العلائ گنجوی کسب فنون شعر کرد . تخلص او در آغاز حقایقی بود ولی پس از معرفی بخدمت خاقان منوچهر بتوسط ابو العلائ استاد اخیر او را (( خاقانی ) ) نامید و از آن پس وی بدربار اختصاص یافت . خاقانی سفری به ری رفت و به شروان باز گشت و سفری به اصفهان کرد و دو بار بحج رفت . در پایان عمر میل بعزلت یافت و در تبریز ساکن شد و در همان شهر در گذشت . دیوان وی که شامل قصاید و غزلیات و قطعات و رباعیات است و همچنین منظومه تحفه العراقین او مکرر بطبع رسیده . خاقانی مخصوصا در قصیده سرایی صاحب سبک است . قوت اندیشه و مهارت او در ترکیب الفاظ وابداع معانی و ابتکار مضامین تازه و وصف و تشبیه کم نظیر است .
( صفت ) منسوب به خاقان سلطانی .
محمد بن یحیی بن عبیدالله ابن یحیی بن خاقان مکنی بابوعلی وزیر مقتدر خلیفه عباسی بود .

معنی کلمه خاقانی در دانشنامه عمومی

خاقانی (گوی گول). خاقانی ( به لاتین: Xaqani ) یک منطقه مسکونی در جمهوری اذربایجان است که در شهرستان گوی گول واقع شده است. خاقانی ۱۹۲۲ نفر جمعیت دارد.

معنی کلمه خاقانی در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] خاقانی شروانی (۵۸۲-۵۲۰ هجری قمری)، از بزرگ ترین شاعران ایران در قرن ششم است. وی به خصوص در قصیده، صاحب سبک و از قوت اندیشه و مهارت کم نظیری در ترکیب سازی برخوردار است.
افضل الدین بدیل بن علی متخلص به "خاقانی" متولد و اهل شروان، متوفی در تبریز. تولد حدودا ۱۱۲۰ میلادی - درگذشت حدودا ۱۱۹۰ میلادی (متاسفانه هیچ یک از دو تاریخ نه دقیقا در دست است و نه می شود با اطلاعات موجود این دو تاریخ را دقیقا تعیین کرد).
خاقانی بدون شک از بلندپایه ترین شاعران پارسی است و حتی در میان بزرگ ترین شاعران پارسی هم کمتر کسی به اندازه خاقانی مورد استقبال و حتی اقتباس دیگر شاعران قرار گرفته است. حتی شاعرانی به بلندپایگی سعدی و حافظ از بسیاری از ابداعات و مضامین و ساخت های خاقانی استقبال کرده و از آنها مستقیما در اشعارشان استفاده کرده اند.
همچنین دیوان خاقانی از مشکل ترین دیوانهای شاعران پارسی است و به همین دلیل هم خاقانی به نسبت بلندپایگی اش از دیدگاه سخنوری و توانانی از محبوبیت کمتری برخوردار است چون هم فهم درست و لذت بردن از بسیاری از اشعارش نیاز به سطح بسیار بالایی از چیرگی به زبان پارسی و دیگر دانش ها (مانند پزشکی ایرانی کهن که بیشتر بر مبنای گیاه شناسی و داروشناسی بود، نجوم، تاریخ، قرآن شناسی و حدیث شناسی و غیرو) دارد؛ و هم این که خواننده باید با شعر پارسی از دیدگاه فنی و به اصطلاح «صنعت شعر» آشنائی خوبی داشته باشد تا بتواند پی ببرد که خاقانی براستی چه سحرافشانی هایی در این خصوص پدید آورده.
خاقانی شاید تنها شاعر کلاسیک پارسی باشد که دیوانش بازتابی صادقانه از زندگی واقعی خود شاعر است. بسیاری از قطعات و قصیده های خاقانی بازگو کننده رخدادها و اتفاقات واقعی زندگی شاعر هستند و نه اشعاری انتزاعی و خارج از زندگی واقعی.
از همین رو، با وجود این که کلا سبک شعر خاقانی تصنع است (بطور کلی در قصیده تصنع «طبیعی» است) بازهم خواننده آشنا با کل اشعار خاقانی بدون شک با بسیاری از خصوصیات زندگی شاعر، ویژگی های اخلاقی او، احساسات واقعی او و بطور کلی با شاعر از دیدگاه روانشناسی و جامعه شناسی زمان او هم آشنائی قابل توجهی حاصل می کند. قصاید خاقانی در بالاترین سطح قرار دارند. از او قطعات بسیار خوبی هم در دست است ولی در غزل باید گفت که خاقانی در آن سطحی که در قصیده است قرار ندارد.
پدر خاقانی دروگری بوده بنام علی در شروان که در کودکی خاقانی بدرود حیات گفته. عموی خاقانی بنام کافی الدین سرپرستی خاقانی را به عهده میگیرد. کافی الدین مردی بوده بسیار فرهیخته که به شغل داروگری (یعنی عطاری که آن زمان پزشک و داروشناس هم محسوب می شده و نه فقط یک عطار معمولی) اشتغال داشته. پیداست که در تربیت و آموزش و پرورش خاقانی کوشش فراوان کرده و خود خاقانی هم در همین مورد اشاراتی در اشعارش دارد. کافی الدین ظاهرا در فقه، ادبیات و به ویژه در نثر بسیار توانا بوده و خاقانی به این دو موردنیز در لابلای اشعارش اشاره دارد.
هنگامی که کافی الدین حیات را بدرود می گوید دل خاقانی عمیقا به درد می آید و چندین قطعه و قصیده مرثیه در رابطه با درگذشت عموی عزیزش می سراید. از دیگر وقایع تلخ زندگی خاقانی مرگ فرزندش "رشید" در سن بیست سالگی است که در این رابطه هم چندین مرثیه کوتاه و بلند سروده. از آثار خاقانی که در دست است یکی دیوان اشعار اوست و دیگری یک کتاب شعر (مثنوی) بنام «تحفةالعراقین» خاقانی در این کتاب مشاهدات خود را در گذر مکه، عراق عجم و عراق عرب را به شعر در آورده است. و به این صورت مشاهدات جهانگردی خود را جاودانه نموده است.
[ویکی فقه] خاقانی (ابهام زدایی). خاقانی ممکن است در معانی ذیل به کار رفته و یا اسم برای اشخاص ذیل باشد: • آل خاقانی، خاندان علمی شیعی در قرن دوازدهم تا اوایل پانزدهم در عراق و ایران • ابوالحسن علی خاقانی، از شاگردان شیخ اعظم انصاری و سید حسن شیرازی و از علمای شیعه• بدیل بن علی نجاز خاقانی شروانی، افضل الدین بدیل بن علی نجار شروانی، معروف ترین شاعر قرن ششم و از نام آوران شعر فارسی
...

جملاتی از کاربرد کلمه خاقانی

همچنین خاقانی در سروده‌اش آورده‌است:
در راه وفای او شد شیفته خاقانی هر روز قفای نو از دست زمان خوردن
بوی وصلش آرزو می‌کردم او دریافت گفت از سگان کیست خاقانی که یابد بوی من
با صد گنه نکرده خاقانی را گر زنده گذاری‌، ار کُشی‌، بندهٔ توست
ای شاه دو معنی را نامد به تو خاقانی کاندر دل از آن هر دو ترسی است که جان کاهد
کافر و مست همی خوانی خاقانی مرا کس مبیناد چو او مؤمن و هشیار مرا
پس از سی سال روشن گشت بر خاقانی این معنی که سلطانی است درویشی و درویشی است سلطانی
در اشعار خیـــّام، مولانا، رودکی و خاقانی نیز اشارات و نمونه‌هایی برای آرایه تمثیل به چشم می‌رسد ولی در غالب اوقات نمی‌توان خیلی از آن‌ها را در زمره اسلوب معادله آورد.
امیرخسرو با سنایی و خاقانی نیز الفتی داشته‌است و در قصاید که از غزل‌هایش متین‌تر است از سخنگویان بزرگ مانند کمال‌الدین اسماعیل و خاقانی و انوری پیروی کرده‌است. به‌عنوان نمونه به اقتفای «مرآه النظر» خاقانی قصیدهٔ «مرآه الصفا» را ساخته‌است که از همان روزها در میان اهل ادب شهرتی یافته و بعضی از دیگر شاعران هم از آن پیروی کرده‌اند. قصیدهٔ خاقانی چنین آغاز می‌شود:
لشکرکشی و اسیر جوئی پسرا خاقانی اسیر شد چه گوئی پسرا
خاطر خاقانی از برای وصالت گوشهٔ دل را به انتظار پرداخت
هر زمان در کوی تو خاقانی آسا عالمی آستین بر جان فشانند و کفن در تن کشند
امیر بهاءالدین برندق معروف به بَرَندَقِ خُجَندی فرزند امیر نصرت‌شاه خجندی در سال ۷۵۷ قمری در خجند ولادت یافت و در دربارهای تیمور و شاهرخ‌میرزا به سرودن قصیده پرداخت. اشعار او، شامل قصیده، غزل، قطعه و رباعی‌است؛ او هم قصاید خاقانی را جواب گفته و هم به استقبال برخی قصاید انوری و سعدی رفته‌است. برندق خجندی از پیروان مذهب حنفی بود. او سفرهایی به شام، تبریز، خراسان، یزد و بغداد داشته‌است. وی در سال ۸۳۵ قمری در سمرقند درگذشت.
گرچه خاقانی اهل حضرت نیست یاد دربانش هست دست افزار