ثعلبه

معنی کلمه ثعلبه در لغت نامه دهخدا

( ثعلبة ) ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] ( ع اِ ) روباه ماده.ثعال. ثعالة. || استخوان دمغزه و سرین.
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] ( اِخ ) نام خلقی و قبایلی چند. || نام بیست و دو تن صحابی و چند محدث.
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] ( اِخ ) تابعی است و از عائشه رضی اﷲ عنها روایت کند و کنیت او ابوالکنود است.
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] ( اِخ ) ابن ابی بلتعه. صحابی است. و در صغر سن درک صحبت رسول کرده است واز اکثر صحابه کرام روایت دارد. ( قاموس الاعلام ). و رجوع به ج 1 ص 206 کتاب الاصابة چ مصر سنه 1323 شود.
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] ( اِخ ) ابن ابی رقیةاللخمی. صحابی است و حاضر فتح مصر بوده است. ( قاموس الاعلام ).
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] ( اِخ ) ابن ابی مالک القرضی مکنی به ابویحیی صحابی است و او پیشوای قبیله بنی قریظه بود و از او بعض احادیث منقول است. ( قاموس الاعلام ). و رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه 1323 هَ. ق. ج 1 ص 209 شود.
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] ( اِخ ) ابن ابراهیم کوفی. محدث است. ابن ابی طی وی را در زمره رجال شیعه آرد و گوید او را تصنیفی است که در آن از جماعتی از اهل سنت روایت حدیث کند. رجوع به لسان المیزان ج 822 شود.
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] ( اِخ ) ابن اودبن اسد. از تیره خزیمه از قبیله عدنان جدی است جاهلی. و کمیت اسدی شاعر و ضراربن عمروصحابی از فرزندان او باشند. رجوع به الاعلام زرکلی ج 1 ص 170 شود.
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] ( اِخ ) ابن بکربن حبیب از تیره تغلب بن وائل ، جدی است جاهلی که اعشی تغلب شاعر از نسل او میباشد. رجوع به الاعلام زرکلی ، ج 1 ص 170 شود.
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] ( اِخ ) ابن بلال البصری الاعمی محدث است. صاحب لسان المیزان گوید «لا یعرف » و همو گوید که قواریری حدیثی منکر از او روایت کرده. و بخاری در باب وی گوید: «لایتابع» ولی ابن جهان او را در زمره ثقات آرد. رجوع به لسان المیزان ، ج 2 ص 82 شود.
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] ( اِخ ) ابن ثابت و بقولی ثعلبةبن اوس. صحابی انصاری است. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنه 1323 ج 1 ص 206 و ج 8 ص 271 شود.
ثعلبة. [ث َ ل َ ب َ ] ( اِخ ) ابن جدعاء. قبیله ای است از عرب.
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ]( اِخ ) ابن جذع. صحابی انصاری است. او درک غزوه بدرکرد و در وقعه طائف بشهادت رسید. ( قاموس الاعلام ).

معنی کلمه ثعلبه در فرهنگ فارسی

التمیمی العنبری جد هرماس بن حبیب عنبری است

معنی کلمه ثعلبه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ثعلبه (ابهام زدایی). ثعلبه ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • ثعلبة بن حاطب انصاری، صحابی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)• ثعلبة بن یزید، راوی کوفی و فرمانده شرطه امام علی (علیه السلام)• ثعلبة بن میمون، فقیه و محدّث شیعی و از اصحاب امام جعفرصادق و امام موسی کاظم (علیهماالسلام)• ثعلبة بن سعد، از انصار و شهیدان احد• ثعلبة بن غنمه انصاری، یکی از حاضران در بیعت عقبه• ثعلبة بن ودیعه انصاری، از افراد غیرحاضر با عذر غیرموجه در غزوه تبوک
...

جملاتی از کاربرد کلمه ثعلبه

ام ایمن (عربی: اُمِّ اَیمَن) با نام اصلی برکة بنت ثعلبه بن عمرو بن حصن بن مالک بن سلمة بن عمرو بن نعمان و با کنیه ام‌الظباء زنی اهل حبشه بود که قبل از اسلام کنیز آمنه بنت وهب مادر محمد و پس از مرگ او کنیز خود او بود تا آنکه محمد او را آزاد کرد.
گفت: گناه من از آن عظیمتر است. رسول علیه السلام گفت: بل کلام الله، عظیمتر است ازگناه تو. ثعلبه به خانه رفت سه شبان روز در نماز زار و نزار شد. رسول علیه السلام بیامد بر او سروی درکنار نهاد. فرمان آمدکه معصیت او را درگذرانیم ثعلبه هم در آن دم از دنیاگذشت و بر وی نمازکردند «انا لله و انا الیه راجعون»
و وجه دیگر آنست که: ابو ثعلبه خشنی روایت کرد، قال: لقد سألت رسول اللَّه، فقال اتمروا بالمعروف و تناهوا عن المنکر، فاذا رأیت شحّا مطاعا، و هوی متّبعا، و اعجاب کلّ ذی رأی برأیه، فعلیک نفسک، و دع امر العوام.
و گفت: به خانه و باغ آراسته غره مشو که هیچ جای بهتر از بهشت نیست. آدم دید آنچه دید دیگر به بسیاری کرامت و عبادت غره مشو که بلعم با چندان کرامت و با نام بزرگ خدای که او را داده بود. دید آنچه دید خدای تعالی گفت: فمثله کمثل الکلب. دیگر به بسیاری عمل غره مشو، که ابلیس با آن همه طاعت دید. آنچه دید دیگر به دیدن پارسایان و عالمان غره مشو که هیچ کس بزرگتر از مصطفی نبود صلی الله و علی آله و سلم، ثعلبه در خدمت وی بود و خویشان وی وی را می‌دیدند و خدمت می‌کردند و هیچ سود نداشت.
در دوران قدیم چاه آب شیرینی در این شهر بوده‌است که از آن قبیلهٔ (بنی زید بن عبید بن ثعلبه الحنفی) بوده‌است.