عائشه

معنی کلمه عائشه در لغت نامه دهخدا

( عائشة ) عائشة. [ ءِ ش َ ] ( اِخ ) عایشة ( وفات : 58 - 59 هَ. ق. ) وی دختر ابوبکر و از زنان رسول خدا ( ص ) است. کنیت او ام عبداﷲ و مادر وی ام رومان دختر عمیربن عامربن دهمان بن حارث بن غنم بن مالک بن کنانه است. رسول ( ص ) پس از مرگ خدیجه او را به زنی گرفت. عائشه از فقه و شعر بهره داشت و روایات بسیار از پیغمبر نقل کرده است و علمای عامه و اهل سنت بدان روایات تمسک کنند. گویند در حدود 2210 روایت و حدیث از او نقل شده است. از کارهای مهم عایشه ، قیام او بر ضد علی ( ع ) است. پس از قتل عثمان به سال 35 هَ. ق. که بجنگ معروف به «جمل » منتهی شد. در آن جنگ عائشه در هودجی بود و هودج را بر شتری نهاده بودند.رجوع به حبیب السیر ج 1 صص 527 - 530 و الاعلام زرکلی و تاریخ گزیده و عیون الاخبار و تاریخ الخلفاء شود.
عائشة. [ ءِ ش َ ] ( اِخ ) بنت احمد القرطبیه. شاعره و ادیبه و از مردم قرطبه است. او در عصر خویش در اندلس به فهم و فضل و کمال مشهور بود و خطی زیبا داشت و ملوک اندلس را مدح گفت و تا آخر عمر شوهر نکرد. به سال 400 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ). و رجوع به عقد الفرید ج 1 ص 245 و عیون الاخبار ج 1 ص 258 شود.
عائشة. [ ءِ ش َ ] ( اِخ ) بنت اسماعیل پاشابن محمد کاشف تیمور. یکی از شعراء و ادباء و از نوابغ مصر بود و به عربی و ترکی و فارسی شعرمیسرود. به سال 1256 هَ. ق. در قاهره متولد شد و به سال 1320 هَ. ق. درگذشت. او را آثار بسیاری است از جمله دیوان شعر اوست به عربی. ( از الاعلام زرکلی ).
عائشة. [ءِ ش َ ] ( اِخ ) بنت طلحةبن عبیداﷲ. از طایفه بنی تیم بن مرة است. زنی ادیب ، فصیح و عالم به اخبار و حکایات عرب بود. مادر او ام کلثوم دختر ابوبکر صدیق و خاله وی عایشه ام المؤمنین است و به خاله خود سخت شباهت داشت. عائشه روی خود را نمیپوشانید. شوهر او، مصعب ، او را در این باره سرزنش کرد. عائشه گفت خدا مرا صورتی زیبا داده است ، دوست دارم آن را به مردمان بنمایانم و روی خویش را نمیپوشم. بخدا سوگند در من عاری نیست که کسی بتواند مرا بدان یاد کند. چون مصعب کشته شد، عمربن عبیداﷲ تیمی او را به زنی گرفت. و چون عمر به سال 82 هَ. ق. درگذشت ، عائشه دیگر شوی نگرفت... حدود سال 110 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عائشة. [ ءِ ش َ ] ( اِخ ) بنت محمد عبدالهادی مقدسی. در عصر خود سیده محدثان دمشق بود و به سال 723 هَ. ق. به دمشق متولد شد و در آنجا نشأت یافت. صحیح بخاری را بر حافظ حجاز خواند و ابن حجر از او روایت کند و کتابهای دیگر را نیز بر او خواند. عائشه در پایان عمر در علم حدیث منفرد گشت. به سال 816 هَ. ق. به دمشق درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).

معنی کلمه عائشه در فرهنگ فارسی

دختر ابوبکر و زوجه محمد ( ص ) ( و.۹ ق .ه./۶۱۳ م.- ف. ۵۸ ه.ق./۶۷۸ م . )
بنت یوسف ابن احمد ابن الناصر الباعونی مکنی به عبدالوهاب . شاعر بود نسبت او به باعون از قرائ عجلون و در شرق اردن است .

جملاتی از کاربرد کلمه عائشه

وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ انس مالک گفت: رسول خدا را روزگاری پاسبانی میکردند، گفتا و از عائشه شنیدم که: شبی با رسول بودم، و رسول را خواب نمی‌گرفت، گفتم یا رسول اللَّه ما شأنک؟ چه رسید ترا که نمی‌خسبی؟ گفت: «الا رجل صالح یحرسنی اللیلة»؟
و جماعتی از مفسران گفتند مراد باین همه مبتدعان‌اند که عائشه گفت: رسول خدا هر گه که این آیت برخواندی گفتی: «اذا رأیتم الذین یجادلون فیه فهم الذین عنی اللَّه عز و جل فاحذروهم و لا تجالسوهم.»
لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما این دلیل است که ایشان عورتهای یکدیگر ندیده بودند. عائشه گفت: ما رایت سوأة رسول اللَّه (ص) قط.
قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَ الطَّیِّبُ بزبان شریعت خبیث حرام است و طیب حلال، و بزبان حقیقت هر آن کسب که از یاد کرد و یاد داشت حق خالی بود، خبیث آنست، و هر کسبی که در ابتداء آن نام حق رود، و در میانه شهود حق بود، و ختم آن بمحمّد، و شکر کند، طیّب آنست. عائشه صدیقه فرمود تا پیراهنی بدوزند. مگر آن کس که می‌دوخت آن ساعت غافل بود از ذکر حق. عائشه را غفلت وی معلوم گشت، بفرمود تا آن دوخته بازشکافت، گفت: این خبیث است، و خبیث ما را نشاید. و گفته‌اند هر مال که حقّ خدا از آن بیرون کنند، و زکاة آن بدهند طیّب آنست، و هر چه حق خدای بیرون نکنند خبیث است و بر شرف هلاک. مصطفی (ص) گفت: «ما تلف مال فی البرّ و البحر الا بمنع الزکاة منه»، و گفته‌اند که: خبیث آنست که در دنیا بر سر هم نهی، و آن را ادّخار کنی، و دست انفاق و خیر از آن فرو بندی، و طیّب آنست که فراپیش خودداری، بخیر خرج کنی، و آن جهان را ذخیره‌ای سازی. «ما قدّمنا ربحنا و ما خلّفنا خسرنا» اینست، و قد مضی ذکره.
اما سید را- صلوات اللّه و سلامه علیه- هر لحظه و هر لمحه خود هر دو حالت که گفته شد بودی. «وَما یَیْطقُ عَن الهوی إِنْ هوإِلاّ وحی یوحی» خبر ده این معنیست. چون خواستی که زبانش از دل شنود. گفتی: «أَرِحنا یا بلال» ما را از خودی خود ساعتی با حقیقت ده؛ و چون خواستی که دل مستمع زبان باشد، گفتی: «کَلِّمینی یا حُمَیْرا» ای عائشه مرا ساعتی از حقیقت باخود ده، و مرا با خودآر؛ تا جهانیان فایده یابند، تا وی عبارت می​کند که «بُعِثتُ لِأُتمِّمَ مَکارِم الأخلاق».
مثال ربّانی از حضرت ربوبیت آنست که بلاء از درگه ما خلعت دوستانست، هر که در مقام دوستی بر اغیار مرتبتی جوید در بوستان نزهت دوستان گل بلا بیشتر بوید. خواهی که بدانی درنگر بحال سیّد ولد آدم، مقتدای اهل شریعت و مقدّم و سالار اهل حقیقت. چون آن مهتر قدم درین کوی نهاد یک ساعت او را بی‌غم و بی‌اندوه نداشتند اگر یک ساعت مربع نشست خطاب آمد که بنده‌ای بنده‌وار نشین و اگر یک بار انگشتری در انگشت بگردانید تازیانه عتاب فرو گذاشت که: أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً؟ و اگر یک بار قدم به بستاخی بر زمین نهاد فرمان آمد که: وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً و اگر روزی گفت عائشه را دوست دارم دید آنچه دید. از گفت منافقان چون بلاش بکمال رسید بباطن در حق نالید خطاب آمد که یا مهتر کسی که شاهد دل و جان وی ما باشیم از بلا بنالد؟ هر چه در خزائن غیب زهر بود در یک قدح کردند و بر دست وی نهادند و پرده از سرّ وی برداشتند. گفتند یا محمد این زهرها بر مشاهده جمال ما نوش کن: وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا.