معنی کلمه دابق در لغت نامه دهخدا
دابق.[ ب ِ / ب َ ] ( اِخ ) دهی نزدیک حلب از اعمال عزاز. میان آن و حلب چهار فرسنگ است و بنزدیک آن چمنی است نزه و پاکیزه که بنومروان هنگام جنگ در سرحد مصیصه بدانجا فرود آمده بودند و گور سلیمان بن عبدالملک نیز بدانجاست. ( معجم البلدان ). نام جایی میان حلب و انطاکیه. دهی بحلب و فی الاصل اسم نهر و قد یؤنث فیمنع عن الصرف. ( منتهی الارب ). سلیمان بن عبدالملک بروایتی در این ده جان تسلیم کرده است. ( مجمل التواریخ و القصص ص 307 ) ( تاریخ سیستان ص 122 ). قال حدثنا عبداﷲبن سعدالزهری عن عمه یعقوب بن ابراهیم قال توفی سلیمان بن عبدالملک بدابق من ارض قنسرین. ( سیره عمربن عبدالعزیز ص 47 ). و نیز رجوع بهمان کتاب ص 29، 46، 49، 51، 78، 89، 163، 193 و عقدالفرید ج 1 ص 317 و ج 5 ص 188، 194.