ذی الحجه
معنی کلمه ذی الحجه در فرهنگ عمید
معنی کلمه ذی الحجه در فرهنگ فارسی
معنی کلمه ذی الحجه در دانشنامه اسلامی
احرام بستن برای حج تمتع، تنها در این ماه جایز است و «ذی حجه» به معنی "صاحب حج" به این نکته اشاره دارد. آیین حج از روز نهم شروع و معمولا تا سیزدهم این ماه انجام می گیرد.
[ویکی شیعه] ذو الحِجّة (ذی حجه)، آخرین ماه در ترتیب تقویم هجری قمری و از ماه های حرام است. برای دهه اول این ماه اعمالی ذکر شده است که از مهم ترین آن ها به جا آوردن نماز مخصوص میان نماز مغرب و عشا و نیز خواندن ادعیه و تهلیل های ویژه است.
احرام بستن برای حج تمتع، تنها در این ماه جایز است و «ذی حجه» به معنی "صاحب حج" به این نکته اشاره دارد. آیین حج از روز نهم شروع و معمولا تا سیزدهم این ماه انجام می گیرد.
این ماه از ماه های شریف و برجسته سال است. از آن جا که مناسک حج در آن انجام می شود ذی الحجه نام گرفته است. دهه نخست آن از ایام معروف سال و روز های ویژه حج و زیارت خانه خدا است. عید قربان، عید غدیر، ماجرای مباهله و بسیاری از رویدادها و مناسبت های مهم دینی و مذهبی در این ماه قرار گرفته اند.
جملاتی از کاربرد کلمه ذی الحجه
و در خبر است که «عبادت در هیچوقت فاضلتر و دوستتر نزد خدای از عشر اول ذی الحجه نیست. روزه یک روز از آن چون روزه یک سال است و قیام یک شب چون قیام لیله القدر است»، گفتند یا رسول الله «و نه نیز جهاد»، گفت، «آری! نه نیز جهاد، الا که اسب وی کشته شود و خون وی ریخته آید در جهاد» و گروهی از صحابه کراهیت داشته اند که همه رجب روزه دارند تا با ماه رمضان مانند نبود، بدین سببی یک روز گشاده اند یا زیادت.
ماه ذی الحجه بد بیست و یکم رخش همت کرد در یکشنبه زین
نقل است که روزی در دهه ذی الحجه به صحرا شد و از آروزی حج میسوخت، و گفت: اگر آنجا نیم باری بر فوت این حسرتی بخورم، و اعمال ایشان به جای آرم که هرکه متابعت ایشان کند در آن اعمال که موی بازنکند و ناخن نچیند او را از ثواب حاجیان نصیب بود.
الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ الآیة... ای وقت الحج اشهر معروفات، میگوید وقت حج ماههایی است معروف، و آن شوال است و ذو القعده و نه روز از ذی الحجه و شب نحر تا بوقت بام، این مذهب شافعی است، و بمذهب بو حنیفه ده روز است از ذو الحجة که روز نحر در شمار آرد، و بمذهب مالک ماه ذی الحجة تا بآخر از اشهر الحج است، و هر که بیرون ازین روزگار احرام گیرد آن احرام عمره را باشد نه حج را بمذهب شافعی و احمد و اسحاق و اوزاعی، و بمذهب مالک و بو حنیفه بحج منعقد شود، اما مکروه دارند.
فصلی خواهم نبشت در ابتدای این حال بردار کردن این مرد و پس بشرح قصّه شد . امروز که من این قصّه آغاز میکنم در ذی الحجه سنه خمسین و اربعمائه در فرّخ روزگار سلطان معظم ابو شجاع فرّخزاد ابن ناصر دین اللّه، اطال اللّه بقاءه، ازین قوم که من سخن خواهم راند یک دو تن زندهاند در گوشهیی افتاده و خواجه بو سهل زوزنی چند سال است تا گذشته شده است و بپاسخ آن که از وی رفت گرفتار، و ما را با آن کار نیست- هرچند مرا از وی بد آمد- بهیچحال، چه عمر من بشست و پنج آمده و بر اثر وی میبباید رفت. و در تاریخی که میکنم سخنی نرانم که آن بتعصّبی و تزیّدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند: شرم باد این پیر را، بلکه آن گویم که تا خوانندگان با من اندرین موافقت کنند و طعنی نزنند.
او برای بازپسگیری قندهار میبایست، با افغانهای غلزایی در قندهار مقابله کند. پس به قندهار حملهور شد و شهر را به مدت ۱۵ ماه محاصره کرد (شوال سال ۱۱۴۹ ه. ق- ذی الحجه ۱۱۵۰ ه.ق)، در نهایت با کمک نیروهای بختیاری توانست یکی از برجهای شهر به نام دده را گرفته و قندهار در ۲۳ ذی الحجّه ۱۱۵۰ ه.ق تصرف شد. پس از تصرف قندهار، نادر با افغانهای غلزایی به مهربانی رفتار کرد، حسین را به حبس در مازندران فرستاد و جمعی از غلزاییها را به حدود نیشابور کوچاند. او بیشتر سکنه قندهار را به شهری نو، بهنام نادرآباد کوچاند و این شهر جدید به تدریج جای قندهار را گرفت.