عارضین. [ رِ ض َ ] ( ع اِ ) تثنیه عارض ( در حالت نصبی و جری ). رجوع به عارض شود : همه شکرلب و بادام چشم و پسته دهان بنفشه زلف و سیمین عارضین و گل رخسار.امیرمعزی.گر شاهد است سبزه بر اطراف گلستان بر عارضین شاهد گلروی خوشتر است.سعدی.- خفیف العارضین ؛مردی که بر دو خد موی تنک دارد.
معنی کلمه عارضین در فرهنگ عمید
دو رخ، دو طرف چهره.
معنی کلمه عارضین در فرهنگ فارسی
( اسم ) تثنیه عارض در حالت نصبی وجری ( در فارسی مراعات این قاعده نکنند ) دو رخ دو رخساره .
جملاتی از کاربرد کلمه عارضین
وگر به روز و به شب چون فلک قرارم نیست رواست در طلب عارضین بدر دجی
زبارگاه الهی رسول این بست که عارضین چو مشک تو گشت کافور
بیخته برگ سمن بر عارضین شنبلید ریخته برگ بنفشه بر رخان جلنار
خونابه ریزم از مژه بر عارضین چنانک بر برگ شنبلید چکد آب ناردان
نسرین زنخ صنم چه کنم اکنون کز عارضین چو خوشهٔ نسرینم؟
گفت وقت گلست باده بخواه زان سمن عارضین سیمین تن
همه شکر لب و بادام چشم و پسته دهان بنفشه زلف و سمن عارضین و گل رخسار
عرصه تا کی کرد خواهی عارضین چون گل بی خار بر خیز ای پسر
خط غباری عارضین آیات قرآن ایلمیش حسن صاحب شوکتین موری سلیمان ایلمیش
در زیر آن دو سنبل مشکین نهفته بود آن عارضین همچو سمنزار و لالهزار