معنی کلمه زبان بریده در لغت نامه دهخدا
آویخته کی بدی ترازو
گرزانکه زبان بریده بودی.خاقانی.حالی که بهم رسیده گشتند
چون صبح زبان بریده گشتند.نظامی ( الحاقی ).زبان بریده بکنجی نشسته صم بکم
به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم.سعدی.کلک زبان بریده حافظ به کس نگفت
با کس نگفت راز تو تا ترک سر نکرد.حافظ. || بجای نفرین بکار میرودبمعنی گنگ شده. لال شده مانند: زبانم لال ( یا ) زبانش لال :
هر بد که گفت دشمن در حق ما شنیدی
یارب که مدعی را بادا زبان بریده.حافظ.