زبان بازی. [ زَ بام ْ ] ( حامص مرکب ) کار زبان باز است ( که با زبان چرب و نرم مردم را فریب میدهد ). ( فرهنگ نظام ). || مکالمه و با هم سخن گفتن. ( آنندراج ) ( ارمغان آصفی ). گفتگو و مکالمه. ( ناظم الاطباء ) : صف مژگانش در زبان بازی است گرچه چشمش بخواب ناز شده ست.صائب.گفتگو با دل سیاهان میکند دل را سیاه شمع گر باشد طرف صائب زبان بازی خوش است.صائب.|| برابری و خصومت. ( ارمغان آصفی ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مناقشه و منازعة. ( ناظم الاطباء ). || چرب زبانی. لفاظی. چاپلوسی. چرب سخنی. خلابة. ( منتهی الارب ). رجوع به زبان باز، زبان آور، خالب و خلابت شود.
معنی کلمه زبان بازی در فرهنگ عمید
تملق، چاپلوسی، چرب زبانی.
معنی کلمه زبان بازی در فرهنگ فارسی
چاپلوسی تملق چرب زبانی . مکالمه و با هم سخن گفتن برابری و خصومت چاپلوس
معنی کلمه زبان بازی در دانشنامه عمومی
زبان بازی، پیک - آپ لاین چت - آپ لاین ( به انگلیسی: Pick - up line ) یک گشاینده گفت وگو با هدف روی هم ریختن با یک فرد برای دیداری عاشقانه یا قرار گذاشتن است. زبان بازی بیانگر شیوه ای شوخ طبعانه برای آشکارسازی علاقه عاطفی قلمداد می شود. زبان بازی می تواند در برگیرنده یک گفتگوی ساده مانند معرفی و ارائه اطلاعات در مورد خود یا پرسیدن از شخص مورد نظر در مورد علایقش یا علایق مشترکشان، باشد، یا ممکن است به عنوان تلاشی جدی تر در غالب چاپلوسی یا شوخ طبعی به کار برده شود. به تازه کارها توصیه می شود از اصطلاحات استاندارد و دمده شده ( مخصوصاً آن هایی که شبیه موسیقی کانتری است ) اجتناب نموده و در صورت امکان، گشاینده هایشان را پرسشگرانه مطرح کنند.
جملاتی از کاربرد کلمه زبان بازی
حاجی را سمند سردسرائی گرمتر افتاد و از آن پاسخ دلپذیر و گفت نفس چین نرم نیامد، زبان تعنت بر گشاد که این سخن را از چون تو دانشمندی شنیدن بس شگفت است و جای هزار گزند و گرفت، زیرا که چون من بی زبان هیچ ندان را در اندک زمانی رسم و راه تازی به دست افتاد و صید زبان بازی و لغت پردازی درشست، تو نیز اگر از اینگونه راه تعلم سپاری راز تکلم به دست آری:
نرگسش از دود تلخ خط اگر پژمرده شد چین ابرو در زبان بازی است چون سوسن هنوز
پروای زبان بازی شمشیر ندارد هر کس ز تحمل سپر انداخته باشد
کنار صفحه را چون شکرستان می کند صائب زبان بازی به طوطی می رسد کلک شکرخارا
به هر موجی زبان بازی مکن چون خار و خس صائب که خاموشی صدف را مخزن اسرار می سازد
چنین که تیغ مکافات در زبان بازی است صدا بلند درین کوهسار نتوان کرد
آتش حرص از زبان بازی پریشان می کند گر شود مشت سپندی همچو مجمر رزق ما
از زبان بازی امواج، صدف آسوده است غرقه عشق کجا حرف ملامت شنود؟
غوطه در خون شفق زد مهر از تیغ زبان این سزای آن که با عالم زبان بازی کند
صف مژگانش در زبان بازی است گرچه چشمش به خواب ناز شده است