رامک
معنی کلمه رامک در لغت نامه دهخدا

رامک

معنی کلمه رامک در لغت نامه دهخدا

رامک. [ م َ ] ( ص مصغر ) مصغر رام است که نقیض وحشی باشد. ( آنندراج ) ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).
رامک. [ م ِ ] ( ع ص ) اقامت کننده بجایی. ( از متن اللغة ) ( منتهی الارب ). مردی که بیک جا مقیم باشد و از آن جدا نشود. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ) ( منتخب اللغات ). کسی که بواسطه مشقت و تعب در جایی اقامت کند. ( ناظم الاطباء ).
رامک. [ م َ ] ( اِ ) مرکبی است از زاج سیاه و مازوو پوست انار و صمغ و دوشاب انگوری که خوردن آن دفع اسهال کند. ( آنندراج ) ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). ابوریحان بیرونی در صیدنه آرد: او را رام دارو و رام انگیز گویند یعنی دارویی که نشاط انگیزد... و پس از شرح طریق ساختن رامک گوید: او را از گرد و دود نگاه دارند... صاحب المشاهیر گوید رامک فارسی است و ثعلب از ابن الاعرابی حکایت کند که رامک بکسر میم نوعی است از انواع ادویه که او را فارسیان رامک گویند بفتح میم. ( از ترجمه صیدنه ابوریحان بیرونی ). حکیم مؤمن گوید:از ادویه مرکبه است و آن قرصی است که در قدیم از عصاره بلح میساختند و در این زمان از مازو و دوشاب خرما ترتیب میدهند و بهترین او آن است که یک جزو مازوو نیم جزو پوست انار را ساییده در آب دو سه روز بجوشانند و برهم زنند تا مثل خمیر شود ربع جزو زاج و مثل آن صمغ محلول و یک جزو و نیم دوشاب خرما یا عسل اضافه نموده قرص سازند و اگر بوزن پوست انار بلح بسیارنارس اضافه کنند بی عدیل است در دوم سرد و خشک و قابض و مجفف و ملطف و مقوی معده و امعاء و مسکن حرارت ومانع ریختن مواد باعضا و جهت اسهال کهنه و دموی و نزف الدم و ذرب و سرفه و درد سینه و ضعف جگر و قروح شرباً و ضماداً نافع و طلای او مقوی جلد مسترخیه و دافعورم حار و نقرس و ورم حار مقعد و بروز آن و حابس عرق و رافع عفونت و بخار فاسد و با حنا مسود موی و قاتل قمل و سنون او مقوی لثه و قاطع خون او و قدر شربتش تا دو مثقال و بدلش سک و مضر مثانه و مصلحش عسل است. ( از تحفه حکیم مؤمن ). و رجوع به بحر الجواهر و ادویه مفرده قانون ص 233 و ضریر انطاکی ص 170 و احکام الحسیة ص 103 و مخزن الادویة و اختیارات بدیعی شود.
رامک. [ م ِ ] ( ع اِ ) چیزی است سیاه که ب-مش-ک آمیزند. ( از متن اللغة ) ( منتهی الارب ). چیزی است سیاه که بمشک آمیزند و آن را مشک زمین گویند. ( آنندراج ) ( از منتخب اللغات ). غش مشک. ( السامی فی الاسامی ). خیانت مشک. نوعی است از بوی خوش. ج ، روامک. ( مهذب الاسماء ). تخمی است سیاه که بمشک آمیزند. ( یادداشت مؤلف ). چیزی است سیاه بشبه قیر و چون زنان آنرا با مشک بیامیزند او را سک گویند. ( ترجمه صیدنه ابوریحان بیرونی ).

معنی کلمه رامک در فرهنگ عمید

۱. (طب قدیم ) دارویی مرکب از زاج سیاه، مازو، پوست انار، و صمغ که در طب قدیم برای معالجۀ اسهال به کار میرفته.
۲. [قدیمی] دارویی خوش بو، مانند مشک.

معنی کلمه رامک در فرهنگ فارسی

جد ابو القاسم عبد الله بن موسی بن رامک نیشابوری .

معنی کلمه رامک در فرهنگ اسم ها

اسم: رامک (پسر، دختر) (فارسی) (تلفظ: rāmak) (فارسی: رامک) (انگلیسی: ramak)
معنی: فرمانبردار، اهلی، ( رام، ک ( تصغیر ) )، مصغر رام، ( رام +ک ( تصغیر ) )

معنی کلمه رامک در دانشنامه عمومی

رامک (روستا). رامک روستایی در افغانستان واقع در ولایت غزنی و مرکز ولسوالی ده یک است.
رامک (فنوج). رامک، روستایی در دهستان فنوج بخش مرکزی شهرستان فنوج در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۱٬۳۷۲ نفر ( ۳۶۲ خانوار ) بوده است.

جملاتی از کاربرد کلمه رامک

رامشک یک اندیس فلزی است که در حوالی شهر رامک استان کرمان قرار دارد و مادهٔ معدنی موجود در آن، مس است.
خیرآباد یک اندیس فلزی است که در حوالی شهر رامک استان سیستان و بلوچستان قرار دارد و مادهٔ معدنی موجود در آن، مس است.
کرومیت مختارآباد یک اندیس فلزی است که در حوالی شهر رامک استان سیستان و بلوچستان قرار دارد و مادهٔ معدنی موجود در آن، کرومیت است.سنگ میزبان این اندیس پریدوتیت آلتره است و دیرینگی آن به دوران کرتاسه بالایی می‌رسد.
موتر آباد یک اندیس فلزی است که در حوالی شهر رامک استان سیستان و بلوچستان قرار دارد و مادهٔ معدنی موجود در آن، کرومیت است.
گوهرخیرآباد یک اندیس فلزی است که در حوالی شهر رامک استان سیستان و بلوچستان قرار دارد و مادهٔ معدنی موجود در آن، مس است.