فارسیان

معنی کلمه فارسیان در لغت نامه دهخدا

فارسیان. ( اِخ ) دهیست از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین که در 12 هزارگزی جنوب باختر قزوین واقع است. جلگه ای است معتدل و سکنه آن 678 تن و آبش از دو رشته قنات است. محصول عمده آن غلات ، پنبه ، چغندر، انگور و مختصر بادام است. شغل اهالی زراعت ، گلیم بافی و جوراب بافی است. راه ماشین رو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).
فارسیان. ( اِخ ) دهی از دهستان کوهستان بخش مینودشت شهرستان گرگان که در 24 هزارگزی خاور مینودشت واقع است. جایی کوهستانی ، سردسیر و دارای 630 تن جمعیت است. آب آنجا از چشمه سار و محصول عمده آن غلات ، ابریشم و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه ابریشمی و چادرشب است. مزرعه یکه قوز جزء این ده است. زیارتگاهی دارد.( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ). رابینو فارسیان را جزو دهات کوهسار استراباد نام برده است. رجوع به مازندران و استراباد ترجمه وحید مازندرانی ص 172 شود.
فارسیان. ( اِخ ) طایفه فارسیان که در حدود شاهرود و سنخاص متوقف میباشند و خط کردمحله شمال استراباد، قاتول ، فندرسک ، فارسیان ، سنخاص و جنوب اسفراین محل سکونت آنهاست که در حدود شهرستانهای شاهرود و بجنورد امروزی است. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 105 شود.

معنی کلمه فارسیان در فرهنگ فارسی

دهی است جزو دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین واقع در ۱۲ کیلومتری جنوب غربی قزوین جلگه و معتدل ۶۷۸ تن سکنه قنات دورشته محصول غت پنبه چغندر انگور و مختصربادام شغل زراعت گلیم و جوراب بافی .
طایفه فارسیان که در حدود شاهرود و سنخاص متوقف میباشند و خط کرد محله شمال استراباد قاتول فندرسک فارسیان سنخاص و جنوب اسفراین محل سکونت آنهاست که در حدود شهرستانهای شاهرود و بجنورد امروزی است .

جملاتی از کاربرد کلمه فارسیان

از فارسیان فتنه و آشوب نیزد زی پارس سپه از حشر در حشر آید
بخت تو چنین کردکه تا خلق بداند کز فارسیان نیزگهی شور و شر آید