راحات
معنی کلمه راحات در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه راحات
کمالات وهمی و راحات حسی میان تو و مقصد افتاد حایل
از حلهٔ راحات جامه کرده وز بادهٔ لذات جام داده
تن تو ز راحات پوشیده کسوت لب تو ز لذات نوشیده ساغر
و اما اگر خوف او از مرگ به سبب آن بود که معاد نفس نداند که با کجاست پس خوف او از جهل خویش باشد نه از مرگ، و حذر از این جهل است که علما و حکما را بر تعب طلب باعث شده است، تا ترک لذات جسمانی و راحات بدنی گرفته اند و بیخوابی و رنج اختیار کرده تا از رنج این جهل و محنت این خوف سلامت یافته اند. و چون راحت حقیقی آن بود که از رنج بدان رهایی یابند، و رنج حقیقی جهل است، پس راحت حقیقی علم بود، و اهل علم را روح و راحتی از علم حاصل آید که دنیا و مافیها در چشم ایشان حقیر و بی وقع نماید، و چون بقای ابدی و دوام سرمدی در آن راحت یافته اند که به علم کسب کرده اند، و سرعت زوال و انتقال و آفت فنا و قلت بقا و کثرت هموم و انواع عنا مقارن امور دنیاوی یافته اند، پس از دنیاوی بر قدر ضروری قناعت نموده اند و از فضول عیش دل ببریده، چه فضول عیش بغایتی نرسد که ورای آن غایتی دیگر نبود، و مرگ بحقیقت این حرص بود نه آنچه ازان حذر می کنند.
کرده دل ولی تو لذات را نکاح داده تن عدوی تو راحات و اطلاق
الذّوق: ذوق مانند شرب باشد، اما شرب جز اندر راحات مستعمل نیست و ذوق مر رنج و راحات را نیکو اید؛ چنانکه کسی گوید: «ذُقْتُ الخلافَ و ذقتُ البلاءَ و ذُقتُ الرّاحةَ» همه درست اید و باز شرب را گویند: «شَرِبتُ بِکَأسِ الوَصْلِ و بِکأسِ الوُدِّ». و مانند این بسیار است؛ قوله تعالی: «کُلُوا و اشْرِبُوا هَنیئاً (۴۳/المرسلات)»، و چون از ذوق یاد کرد گفت: «ذُقْ إنَّک انتَ العزیزُ الکریمُ (۴۹/الدّخان)»، جای دیگر گفت: «ذُوقوا مسَّ سَقَرَ (۴۸/القمر).»
الشُّرب: حلاوت طاعت و لذت کرامت و راحت انس را این طایفه شرب خوانند. و هیچ کس کار بی شرب نتواند کرد، و چنانکه شرب تن از آب باشد شرب دل از راحات و حلاوت دل باشد و شیخ من رضی اللّه عنه گفتی: «مرید و عارف باید که از شرب ارادت و معرفت بیگانه باشد.» و یکی گوید که: «مرید را باید که از کردار خود شربی بود تا حق طلب اندر ارادت به جای آرد و عارف را نباید که شرب باشد تا بدون حق با شرب و راحاتی که به نفس باز میگردد بیارامد.»