ثناگر. [ ث َ گ َ ] ( ص مرکب ) مدّاح. ستایشگر : لبش پر ز خنده دلش پر ز کام سپهرش ثناگر ستاره غلام.فردوسی.مردی باشم ثناگر و شاعر بندی باشد محل و مقدارم !مسعودسعد.خلقی ثناگرند مرا در هجای او بر خود زبان خلق ثناگر همی کنم.سوزنی.
معنی کلمه ثناگر در فرهنگ عمید
ستایشگر، مداح.
معنی کلمه ثناگر در فرهنگ فارسی
( صفت ) مداح ستایشگر.
جملاتی از کاربرد کلمه ثناگر
چنانکه بنده معزّی به جان ثناگر توست دعاگرست تورا جان بنده برهانی
صلهٔ مدح، گوشهٔ نظری به حزین ثناگر اندازد
زبان ثناگر درگاه مصطفی خوشتر که بارگیر سلیمان نکوتر است صبا
مدح تو گفت سیف فرغانی ذره یی شد ثناگر خورشید
چنبر چرخ حلقه در او حلقه قدسیان ثناگر او
خامه چه سان افکند ، دست ثناگر که هست فرض به ما و قلم، حرمت هم داشتن؟
آیا ستوده ولی نعمتی که گاه سخن ثناگر تو زبهر تو مُستَحِقّ ثناست
خاصه کسی چو من که ز اخلاص جان ترا هم بنده هم ثناگر و هم مدح خوان بود