تاب و طاقت
معنی کلمه تاب و طاقت در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه تاب و طاقت
بازگرد ای مایهٔ تسکین که تا رفتی تو رفت از تن من تاب و طاقت وز دل من صبر و هوش
بال و پر شاید و میرم که درین بند گران تاب و طاقت به خم دام بلا گشت تلف
مدار چشم صبوری مکن شکیب تمنا بدین تحمل و تسلیم و تاب و طاقت و توشم
بهر چه باشد او را تاب و طاقت کند اعطا ز مجدش با لیاقت
ندار عشقم و با دل سر قمارم نیست که تاب و طاقت آن مستی و خمارم نیست
مرا در آینهٔ دل نمود جانان عکس که هیچ آینه را تاب و طاقت آن نیست
که تاب و طاقت عشقم نمانده است دلم حیران و سرگردان بمانده است
هر لحظه داغ و حسرت و اندوه و درد بیش هر نظره تاب و طاقت وآرام و صبرکم