باده نوش. [ دَ / دِ ] ( نف مرکب )میخواره. ( ناظم الاطباء ). شرابخوار. می خوار. می گسار.شرابخواره. باده نوش. باده خوار. باده کش : باده نوشان درآمدند بجوش در و دیوار برکشید ندا.( منسوب به ناصرخسرو ).در مجلس بزم باده نوشان بسته کمر و قبا گشاده.سعدی ( بدایع ).باده نوشی که درو روی وریائی نبود بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست.حافظ.
معنی کلمه باده نوش در فرهنگ عمید
نوشندۀ باده، باده خوار: باده نوشی که در او روی وریایی نبُوَد / بهتر از زهدفروشی که در او روی وریاست (حافظ: ۶۶ ).
معنی کلمه باده نوش در فرهنگ فارسی
( اسم ) شرابخوار میخوار .
جملاتی از کاربرد کلمه باده نوش
میر را جشنی است دلکش باده نوش و پس بشکر بزم را از شعر من پر شکر شکرانه کن
فانیا کار جهان جز غم نباشد باده نوش لحظهای گر شاد خواهی خاطر غمناک را
جانم به لب از لعل خموش تو رسید از لعل خموش باده نوش تو رسید
چون مدار طرب از باده ی لعلی باشد باده نوش از کف معشوقه و اندیشه مدار
سرو قد و ماه روی لاله رخ و مشک موی چنگ زن و باده نوش رقص کن و شعر خوان
گل بوی و باده نوش به دیدار گل که هست امروز روز باده و امسال سال گل
هرکه زان شهر باده نوش کند آن سوادش سیاهپوش کند
خواه زاهد، خواه رِند باده نوش با همه کس بر سر انصاف باش
به نوروز باده نوش که پاید شرافتش چو امروز شد عیان شه دین خلافتش
همچنین باده نوش و خرم زی مجلس آرای و کام خویش بران