خارکش
معنی کلمه خارکش در لغت نامه دهخدا

خارکش

معنی کلمه خارکش در لغت نامه دهخدا

خارکش. [ ک ُ ] ( اِ ) سر موزه را گویند که آن کفشی باشد که بر بالای موزه پوشند و آن در ماورأالنهر بیشتر متعارف است و عربی جرموق خوانند. ( آنندراج ) ( برهان قاطع ) ( انجمن آرای ناصری ) ( فرهنگ رشیدی ).سر موزه که خرکش نیز گویند و به عربی جرموق نامند. ( فرهنگ رشیدی ) ( شرفنامه منیری ). سرموزه و آن را خرکش گویند بعلت آنکه چون خار بر سر آن نشیند از بین می رود و در موزه فرو نمیرود. ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 366 ).
خارکش. [ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ) شخصی را گویند که پیوسته خار بکشد. ( آنندراج ) ( برهان قاطع ). خارکن. کسی که در بیابان خار می کند و آن را برای فروش ببازار می آورد :
من خارکشم تو بارکش باش
من با تو خوشم تو نیز خوش باش.نظامی.چو بینند در گل خر خارکش.سعدی ( بوستان ).ای که بر مرکب تازنده سواری هشدار
که خرخارکش سوخته در آب و گل است.سعدی ( گلستان ).خارکشی را دیدم که پشته خار فراهم آورده. ( گلستان ). || شخص رنج کش. شخصی که بار ناملایمات کشد.
خارکش. [ ک َ ] ( اِ ) نام سرودی و نوائی است از موسیقی و شخصی که سرود خارکش بدو منسوب است.( آنندراج ) ( برهان قاطع ) ( فرهنگ رشیدی ) ( فرهنگ شعوری ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( انجمن آرای ناصری ) :
نوای خارکش از عندلیب نیست عجب
که مدتی سر و کارش نبوده جز با خار.
ظهیر فاریابی ( از آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرای ناصری ).
بلبل شوریده می گردید خوش
پیش گل می گفت راه خارکش.عطار ( از انجمن آرای ناصری ) ( فرهنگ رشیدی ).
خارکش. [ ک َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان واقع در 13 هزارگزی باختر کنگاور و 3 هزارگزی قره گزلو، محلی است کوهستانی و سردسیر و سکنه آن 145 تن و مذهبشان شیعه و زبانشان کردی و فارسی میباشد. آب آنجا از چشمه و محصولات آنجا غلات مختصر و قلمستان میوجات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
خارکش. [ ک َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان اندرود بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در 13 هزارگزی جنوب خاوری ساری. محلی است واقع در دامنه کوهستان و هوایش معتدل و مرطوب و مالاریائی میباشد. سکنه آن 800 تن و مذهبشان شیعه و زبانشان مازندرانی و فارسی است آب آنجا از چشمه سار و محصول آنجا پنبه و غلات و توتون سیگار و صیفی و شغل اهالی زراعت و راه مالرو میباشد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).

معنی کلمه خارکش در فرهنگ معین

(کُ ) (ص فا. اِمر. ) = خارکشنده : کفشی که روی موزه به پا کنند، سرموزه .

معنی کلمه خارکش در فرهنگ عمید

کفشی که روی موزه به پا کنند، سرموزه، خرکش.
۱. حمل کنندۀ خار: ای که بر مرکب تازنده سواری مشتاب / که خر خارکش مسکین در آب وگل است (سعدی: ۱۸۲ ).
۲. = خارکن

معنی کلمه خارکش در فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) کفشی که روی موزه بپا کنند سر موزه .
دهی است از دهستان اندرود بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در ۱۳ هزار گزی جنوب خاوری ساری .

معنی کلمه خارکش در دانشنامه عمومی

خارکش، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان ساری در استان مازندران ایران.
خارکش روستایی در دهستان میان دورود کوچک قرار داشته و براساس آخرین سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۱۳۸۵ صورت گرفته، جمعیت آن ۱۱۴۴نفر ( ۳۰۱خانوار ) بوده است.
این روستا، پس از روستای اسپورز قرار گرفته است. اطراف روستای خارکش را تپه هایی با زمین های کشاورزی پوشانده است.
خارکش از چند طرف به جنگل های هیرکانی آن مناطق، راه دارد.
معنی کلمه خارکش در فرهنگ معین
معنی کلمه خارکش در فرهنگ عمید
معنی کلمه خارکش در فرهنگ فارسی
معنی کلمه خارکش در دانشنامه عمومی

معنی کلمه خارکش در ویکی واژه

خارکشنده: کفشی که روی موزه به پا کنند؛ سرموزه.

جملاتی از کاربرد کلمه خارکش

عمر در خارکشی باخته ای عزت از خواری نشناخته ای
عشاق خارکش را گلزار می‌نمایی خودکام گل طرب را در خار می‌کشانی
او گلستان جمال است عجب نیست کزو خارکش خار برد طالب گل گل چیند
غازهٔ افتخارکش، ناصیهٔ نیاز را صدر نشین عشق شو، سجدهٔ آستانه کن
پرورش در سال ۱۳۰۹ در محلهٔ چهارسوق شیرازی‌های اصفهان متولد شد. همزمان با تحصیل در دورهٔ ابتدایی نزد استادان آن‌زمان مانند عبدالکریم پرورش واقع در خیابان چهارباغ عباسی و محمود ربیعی به شاگردی و فراگیری فنون قلمزنی مشغول شد. هنر نقاشی را نزد حاج مصور الملکی آموخت. از سال ۱۳۳۲ با الهام از سبک ابراهیم دایی‌زاده شخصاً شروع به کار کرد و آثاری همچون شکارگاه، خارکش، بزم، تنگ گل و پرنده را آفرید. علی محمد پرورش در ۱۴ خرداد ۱۳۸۱ درگذشت و در باغ رضوان به خاک سپرده شد.
خارکش از هر طرف در اضطراب تا به یک سویی گریزد باشتاب
خارکشش گفت که ای شهریار دست ز آزار اسیران بدار
این آب‌انبار سی و هفت پله دارد با چهار شیر و انبار آن به چهار گنبد و چهار بادگیر یا بخارکش مسقف است. نمای آن با آجرهای کاشی تزیین یافته و دارای کتیبه‌ای از سنگ مرمر است.
با خارکشان نشین که اندر دوسه روز صد برگ بساخت گل از یک پشته خار
بلبل شوریده میگردید خوش پیش گل میگفت راه خارکش
گل نیز چو در خارکشی افتادست بلبل همه راه خارکش میگوید
بکش تو خار جفاها از آن که خارکشی به سبزه و گل و ریحان و یاسمین کشدا