حصد

معنی کلمه حصد در لغت نامه دهخدا

حصد. [ ح َ ] ( ع مص ) درودن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( ترجمان عادل ) ( دهار ). حصاد. درودن کشت را بداس. درودن زراعت. ( آنندراج ). درویدن. درو.درود. بدرودن. بدرویدن. حَرد. || رفع. قطع : امیر ابوالمظفر به طرد سواد و حصد فسادایشان قیام نمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ). به بلخ آمدو فریقون بن محمد با چهل علم از افراد امراء به طرد سواد و حصد فساد او فرستاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
حصد. [ ح َ ص ِ ] ( ع ص ) حصید. استوار. ( مهذب الاسماء ).
- حبل حصد ؛ رسن محکم تافته.
|| دروده. ج ، حصاد.
- زرع حصد ؛ کشت دروده.
حصد. [ ح َ ص ِ ] ( ع اِ ) گیاهی است. || گیاه خشک. || ریزه کاری در تارها و رسنهای زره.
حصد. [ ح َ ص َ ] ( ع مص ) سخت تافته شدن رسن. ( تاج المصادر بیهقی ). و در زره سخت و محکم تافته شدن و استحکام صناعت آن. || استوار کردن. ( غیاث ). محکم کردن. || خشک شدن گیاه.

معنی کلمه حصد در فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) درو کردن محصول . ۲ - (اِ. ) درو.

معنی کلمه حصد در فرهنگ عمید

درو کردن، درویدن.

معنی کلمه حصد در فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) درو کردن محصول درویدن : (( موقع حصد فرا رسیده. ) ) ۲ - (اسم ) درو.
سخت تافته شدن رسن

معنی کلمه حصد در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی حَصِیدٌ: دروکردنی - درو شده - بریده شده (از "حصد"به معنای بریدن و درو کردن زراعت. زراعت درو شده را نیز حصید میگویند)
تکرار در قرآن: ۶(بار)
درو کردن همچنین است حصاد به فتح اوّل و کسر آن (اقرب) آنچه درو کردید در سنبلش بگذارید. . حصید: درو شده. در زرع و غیره به کار رفته است با آن باغها و دانه درو شده رویاندیم ممکن است «حصید» صفت «حبّ» باشد و شاید صفت موصوف مخذوف باشد یعنی «حبّ نبات حصید». دستور ما شب یا روز به آن آمد پس آن را درو شده و از بین رفته کردیم. غرض آن است که در اثر بلا نابود شد همچنین است آیه 100 هود و 15 انبیاء.

معنی کلمه حصد در ویکی واژه

درو کردن محصول.
درو.

جملاتی از کاربرد کلمه حصد

کشتیم تخمی گشتیم نومید یوماً حصدنا نعم الزراعه
روی ابی بن کعب عن النبی (ص)، قال: «ان آدم کان رجلا طوالا، کأنه نخلة سحوق کثیر شعر الرأس، فلما وقعا فیما وقع من الخطیئة بدت له سوآته، و کان لا یراها قبل ذلک، فانطلق هاربا فی الجنة، فتعلقت به شجرة من شجر الجنة. قیل: هی شجرة العناب، و قیل: شجرة التین، فحبسته بشعره، فقال لها: ارسلینی. فقالت: لست بمرسلتک، فناداه ربه: یا آدم: أ منّی تفر؟ قال: رب استحیی منک. قال: یا آدم! الم یکن لک بما ابحتک من الجنة مندوحة عن الشجرة؟! فقال: بلی و عزتک، و لکن ما ظننت ان احدا من خلقک یحلف بک کاذبا. قال: فبعزتی لأهبطنک الی الارض، ثم لا تنال العیش الا کدّا. قال: فعلّم صنعة الحدید، و أمر بالحرث، فحرث، و زرع، ثم سقی، حتی اذا بلغ حصد، ثم نقّاه، ثم طحنه، ثم خبزه، ثم اکله.
من یزرع الشوک لم یحصد به العنبا
مونی حیاتی، حصدی نباتی حبسی نجاتی، مقتی بقایی
یقال فهذا اوانک، و کقولهم یا اسفا معناه یا اسف تعال و ربّما قلبوا یاء النداء واوا فقالوا وا اسفا، وا عجبا «حَتَّی جَعَلْناهُمْ حَصِیداً» محصودا بالسیف، مستأصلا بالعذاب «خامِدِینَ» میّتین حصدهم الموت حصدا قال الشاعر:
گمرهی را منهج ایمان کند کژروی را محصد احسان کند
و کان ابو مالک من علماء الیهود، فقال: صفته فی کتاب بنی هارون الذی لم یبدّل و لم یغیر، احمد من ولد اسماعیل بن ابراهیم، و هو آخر الانبیاء، و هو النّبیّ العربی الذی یأتی بدین ابراهیم الحنیف. یأتزر علی وسطه، و یغسل اطرافه، فی عینیه حمرة و بین کتفیه خاتم النبوة، مثل زر الحجلة، لیس بالقصیر و لا بالطویل، یلبس الشملة، و یجتزئ بالبلغة، و یرکب الحمار، و یمشی فی الاسواق، معه حرب و قتل و سبی، سیفه علی عاتقه، لا یبالی من لقی من النّاس، معه صلاة لو کانت فی قوم نوح ما اهلکوا بالطوفان، و لو کانت فی عاد ما اهلکوا بالرّیح، و لو کانت فی ثمود ما اهلکوا بالصّیحة. مولده بمکّة، و منشأه بها، و بدو نبوته بها، و دار هجرته بیثرب بین حرة و نخل و سبخة. هو امّی لا یکتب بیده، و هو الحمّاد یحمد اللَّه علی کلّ شدّة و رخاء. سلطانه بالشام. صاحبه من الملائکة جبرئیل. یلقی من قومه اذی شدیدا، ثمّ یدال علیهم فیحصدهم حصد الجرین، تکون له وقعات بیثرب منها له و منها علیه، ثم تکون له العاقبه.
فَأَنْبَتْنا فِیها حَبًّا الحبّ جمیع ما یحصد و یدخل فیه جمیع الحبوب و جمیع ما یقتات به.
من یزرع الشوک لایحصد به عنبا