بلوچ

معنی کلمه بلوچ در لغت نامه دهخدا

بلوچ. [ ب ُ ]( اِ ) علامتی که بر تیزی طاق و ایوان نصب کنند. ( برهان ). || تاج خروس ، و آن گوشتی باشد که بر سر او رسته باشد. ( برهان ). || پارچه گوشتی که بر ختنه گاه زنان می باشد و بریدن او سنت است. ( برهان ). تلاق و بظر. ( ناظم الاطباء ). چوچوله :
تا...لب و بلوچ زبانست و رومه ریش
جز راه... او به سیم پای نسپرم.سوزنی.|| صفحه نازکی که آن را بروی ساقه عمودی در جائی مرتفع قرار دهند و بسهولت گردش می کند و معبر باد را نشان میدهد. ( ناظم الاطباء ).
بلوچ. [ ب َ ] ( اِخ ) طایفه ای در میان کرمان و سیستان ، ولایت ایشان را بلوچستان گویند و در ملک کج و مکران و مگس و قلات و پامپور و کنار بحر سند سکونت دارند. ( آنندراج ). مردمانی اند میان این شهرها [ بعض از شهرهای کرمان ] نشسته بر صحرا و این مردمان بسیار بودند و پناخسرو ایشان را بکشت به حیلتهای گوناگون. ( حدود العالم ). طایفه ای باشند چون اکراد و آنان را بلادی وسیع باشدمیان فارس و کرمان در سفح جبال قفص ( کوچ ) و آنان راشوکت و قوت و عدد بسیار باشد و قوم قفص ( کوچ ) که طایفه ای دیگرند با همه قوت از هیچکس جز بلوچ بیم ندارند. و بلوچ صاحبان نعمت و چادرهای موئین باشند و مردمان از بلوچ ایمنند راه نزنند و مردم نکشند و اذیت آنان به کس نرسد برخلاف قفص. ( از معجم البلدان ذیل بلوص ). مردم این ناحیت را یونانی ها بعلت سیاهی رنگ آنان حبشی ماهیخوار می نامیدند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). قومی ایرانی صحرانشین و دلیر، ساکن بلوچستان. طوایف خارجی کمتر در آن ناحیه نفوذ کرده و ایشان همیشه در برابر بیگانگان مقاومت نموده اند. آنان دارای لهجه خاصی هستند که به بلوچی معروف است. ( فرهنگ فارسی معین ). نام طوایفی چند که در بلوچستان ایران و نیز در سیستان و در سند و پنجاب ، و همچنین عده قلیلی از آنها نزدیک مرو در ترکمنستان شوروی سکنی دارند. زبان آنهابلوچی است. بلوچهای ایران منقسم به چند طایفه است که بعضی منقسم بر چندین تیره می باشد. بلوچها ظاهراً مقارن با حمله سلجوقیان به کرمان از کرمان به ناحیه ٔمکران درآمدند. کرمان را مسلمانان بسال 23 هَ. ق. فتح کردند و در کوههای کرمان با اقوام بیابانگردی بنام کوچ یا قُفص و بلوچ یا بلوص مواجه شدند. در دوره ٔامویان و عباسیان غارتگری بلوچها و کوچها از کرمان به سیستان و خراسان بسط یافت. ظاهراً عضدالدوله دیلمی بسیاری از بلوچها را کشت ، ولی دستبردهای آنان ادامه یافت تا آنکه محمود غزنوی پسرش مسعود را به جنگ با آنان فرستاد، و وی بلوچها را در نزدیک خبیص مقهور نمود، و کمی بعد مهاجرت آنان به مکران آغاز گردید و این مهاجرت بطرف شرق ادامه یافت. بلوچها هیچوقت مملکتی تشکیل ندادند، بلکه حکومت قبیله ای داشتند و رؤسای آنان غالباً با هم در جنگ بودند. ( از دائرة المعارف فارسی ). رجوع به بلوچستان و بلوص شود :

معنی کلمه بلوچ در فرهنگ معین

(بَ ) (اِ. ) ۱ - علامتی که بر تیزی طاق و ایوان نصب کنند. ۲ - تاج خروس . ۳ - صفحة نازکی که بر روی ساقة عمودی در جایی مرتفع آن را قرار دهند و آن به سهولت گردش می کند و معبر باد را نشان می دهد. ۴ - پارچة گوشتی که بر ختنه گاه زنان می باشد و بریدن او سنت است .

معنی کلمه بلوچ در فرهنگ عمید

تکۀ گوشت سرخ رنگی که روی سر خروس درمی آید، تاج خروس، خوچ.

معنی کلمه بلوچ در فرهنگ فارسی

قومی ایرانی صحرا نشین و دلیر ساکن بلوچستان . طوایف خارجی کمتر در آن ناحیه نفوذ کرده و ایشان همیشه در برابر بیگانگان مقاومت نموده اند . آنان دارای لهجه خاصی هستند که به [ بلوچی ] معروف است .
تاج خروس، تکه گوشت رنگی که روی سرخروس درمی آید
( اسم ) ۱ - ( قوم ) ۲ - مردی از قوم بلوچ.

معنی کلمه بلوچ در دانشنامه آزاد فارسی

بَلوچ
بَلوچ
قوم ایرانی، از اقوام قدیمی جنوب شرقی فلات ایران، متشکل از صدها طایفه و تیرۀ اسکان یافته و چادرنشین، ساکن بلوچستان پاکستان و ایران. گروه هایی از این مردم در حوزۀ سفلای رودخانه هیرمند و ناحیۀ هرات افغانستان و مناطقی از ترکمنستان و مسقط و عمان و امارات متحدۀ عربی و زنگبار و تانزانیا سکونت دارند. زبان بلوچی از گروه زبان های ایران غربی است و نزدیکی های فراوانی با زبان های کردی و تاتی و تالشی دارد. بلوچان حنفی مذهب اند. تشیع امامیه نیز در میان بلوچان پیروانی دارد. مذهب ذکری، در میان اقلیتی از بلوچان رایج است. بلوچان موسیقی مخصوص خود را دارند و ادبیات آنان تا قرن ۱۳ق فاقد آثار مکتوب بود. بزرگ ترین حکومت قومی بلوچان در میانۀ قرن ۱۱ق به دست سرداران طایفۀ براهویی به وجود آمد. اولین آن ها میراحمدخان قنبرانی، جد خاندان احمدزایی و آخرین آن ها میریاراحمدخان است که پس از خروج انگلیسی ها از شبه قارۀ هند در ۱۹۴۷م/۱۳۶۶ق خواستار تشکیل کشور مستقل بلوچستان شد اما پس از مذاکرات کوتاه و فشرده ای با محمدعلی جناح، با الحاق بلوچستان به کشور پاکستان موافقت کرد. نخستین مورخان و جغرافیانویسان مسلمان، نام بلوصی را برای این قوم به کار برده اند و آنان را مردمان چادرنشین صحراگرد خوانده اند. ظاهراً بلوچ ها، اصلاً ساکن نواحی جنوبی کرمان بوده اند. عضدالدولۀ دیلمی گروه کثیری از آنان را کشت و ده ها نفر از بزرگ زادگان بلوچ را به گروگان گرفت. بلوچان از نیمۀ اول قرن پنجم مهاجرت به شرق را آغاز کردند و به تدریج تا کنار رودخانۀ سِند پیش رفتند. بلوچان از دورۀ غزنویان تا سقوط صفویان در بسیاری از حوادث جنوب شرقی ایران و غرب افغانستان دخیل بودند. ناحیۀ کرمان از ۱۱۰ق تا سقوط دولت افغانی ایران، دائماً در معرض حملات بلوچان قرار داشت. اینان یکی از گروه های عمدۀ سپاه محمود و اشرف افغان را تشکیل می دادند. محمدخان بلوچ، از سرکردگان بزرگ دولت افغانی ایران، پس از سقوط اشرف افغان به نادر پیوست و حاکم کهکیلویه شد. او در ۱۱۴۷ق یاغی و ضمن فرار دستگیر شد و به قتل رسید. اقتدار نادرشاه مانع از حملات آنان شد. اینان پس از قتل نادر به خدمت احمدخان ابدالی درآمدند و در لشکرکشی های او در ایران و هندوستان شرکت کردند. بلوچان تا میانۀ قرن ۱۳ق بارها به سیستان و کرمان و سواحل خلیج فارس و خراسان و یزد و اصفهان و سمنان و حوالی جنوب تهران حمله آوردند. دامنۀ این حملات، به خصوص پس از پیروزی خونین و هولناک حبیب الله خان شاهسون امیر توپخانه بر بلوچان در ۱۲۵۷ق/۱۸۴۱م، محدود و به تدریج تا سلطنت پهلوی قطع شد. دوست محمدخان باران زایی، آخرین حاکم معروف بلوچستان ایران است که در آغاز سلطنت پهلوی برافتاد.

معنی کلمه بلوچ در ویکی واژه

علامتی که بر تیزی طاق و ایوان نصب کنند.
تاج خ
صفحة نازکی که بر روی ساقة عمودی در جایی مرتفع آن را قرار دهند و آن به سهولت گردش می‌کند و معبر باد را نشان می‌دهد.
پارچة گوشتی که بر ختنه گاه زنان می‌باشد و بریدن او سنت
نام یکی از طوایف ایران ساکن بلوچستان.

جملاتی از کاربرد کلمه بلوچ

از دیگر فرهنگ‌های مشهور دیگر می‌توان به فرهنگ دو زبانه بلوچی - فارسی از عبدالغفور جهاندیده از اعضای هیئت علمی دانشگاه دریانوردی و علوم دریایی چابهار اشاره کرد.
نه بلوچم من و نه کرد و نه ترک نه رئیس لرم نه شیخ عرب
کُرد و بلوچ و عرب و ترکمان گشته به ‌وصفت ‌همگی یک ‌زبان
سپاهی زگردان کوچ و بلوچ سگالیده جنگ مانند غوچ
کمپین فعالان بلوچ گزارش داده است: «شمار بسیاری از شهروندان زاهدان و به‌ویژه معترضان در منطقه شورو و کورین» بازداشت شده‌اند، مأموران امنیتی شماری از معترضان بلوچ زخمی شده در شورو را از درون بیمارستان همراه با ضرب و شتم بازداشت کرده‌اند. .
آبکاس، روستایی در دهستان فنوج بخش مرکزی شهرستان فنوج در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
آبیل پل‌رنده، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان هیرمند در استان سیستان و بلوچستان ایران.
همه مرزبانان زرین کمر بلوچی و گیلی به زرین سپر
سپاه تو بودی همه کوچ کوچ زافغان و لاچین و کرد و بلوچ
احمدآباد، روستایی در دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان سراوان در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
سیستان و بلوچستان قابلیت‌های بالقوه‌ای در زمینه ذخایر معدنی دارد. در حال حاضر ۴۰۰ معدن مختلف در این استان شناسایی شده‌است. این معادن بیشتر در زمینه مواد معدنی فلزی، غیر فلزی و مصالح ساختمانی از جمله کرومیت، آهن، منگنز، گرانیت، سنگ لاشه، شن، ماسه و خاک رس می‌باشد.
گرامی فرزندا نامه همراهی سرباز رسید، مژده تندرستی شکسته روان را به رامش انباز آورد، در باب جعفر مهرجانی و کان جستن داستانی گزاف است و گفتار آن نسنجیده سراسر سرودی همه لاف. هنگامیکه با سرکار حاجی سید میرزا در کلاته «دهنو» کار میکریدم و هرکس را بار میدادیم، شبی او را خواستم و به زبان های چرب و نرم و گفتارهای شیرین و گرم که مار از سوراخ کشیدی و مرغ از شاخ، سخن ها راندم و افسون ها خواندم. مگر راهی به دست افتد و ماهی امید به شست آید. پاسخی که باز گفتن توان، از لب یاوه سرودش در گوش نرفت و چیزی که در ترازوی پذیرش سنگی داشته باشد از گزارش بی هست و بودش پسند دانش و هوش نیفتاد. سرانجام جستجو گفتگو این شد که چندی پیش از این از بیم بلوچ بی راهه پی سپار سامان یزد بودم. نزدیک پسین روزی از دورم چند کوه کوچک و پشته بزرگ فراز آمد، درخشنده خاکی زرد رنگ بر دامان ماهوری بلند دیدم، به گمان اینکه کانی باشد و این خاک از آن سنگ نشانی، مشتی بر گرفتم و در یزد نزد مردی زرگر بردم، که این را در گداز آزمون کن و بر رازم آنم از در راستی و درستی رهنمون شو. مرد زرگر بستد و برفت و هر هنگام جویا شدم افسانه ای دیگر ساخت و بهانه دیگر جست. سرانجام دل از امروز و فردای او به تنگ آمد و مینای امید و شکیبم به سنگ، بی آگاهی که آن خاک چه بود و زرگر بی باک چه کرد. سرخویش گرفتم و راه بیابانک پیش. پس از روزگاری دیر بازم پیام فرستاد که خاکی نیک گوهر است، همانا کان زر باشد، پستش منه و از دستش مده که این اندک نمونه بسیار است، و این مشت نمونه خروار. پس بدین مژده که مرده زنده کند و خواجه بنده، نان در انبان نهادم و سر در بیابان، شعر:
فرزندی احمد نامه ساخت و ساز حسینعلی و تاخت و تاز بلوچ، هنگامیکه من بستری بودم و دور از دید و دانست بازیچه های گنبد ششدری رسید. پیش از آنکه چشم سپار من افتد، دوش از دستاربندان «انارک» که همه کس شناس و همه جا رو و همه چیز گوی بودند بی کاست و فزود بزرگان کشور و سترگان لشکر را گوش گزار آوردند. امروز که بیستم ماه است مرا از گزارش نامه و کردار ایشان آگاهی خواست پریشان شدم که از جائی دیگر گواهی نرسیده، این راز افسانه هر انجمن گشت و بزم آرای هر مرد و زن.
ولی ز لطف تو خواهم سوارکاری گشت که رام باشد چون بر بلوچ جمازه
اسماعیل‌چات، روستایی در دهستان اسماعیل‌چات بخش مرکزی شهرستان زرآباد در استان سیستان و بلوچستان ایران است. این روستا، مرکز دهستان اسماعیل‌چات است.
اسلام‌آباد روستایی در دهستان ایرندگان بخش ایرندگان شهرستان خاش استان سیستان و بلوچستان ایران است.
این استان از شمال با استان خراسان رضوی، از غرب با استان‌های یزد، اصفهان و سمنان، از شرق با کشور افغانستان و از جنوب با استان‌های سیستان و بلوچستان و کرمان هم‌مرز است.
آن تویی کور و تویی لوچ و تویی کوچ بلوچ وان تویی گول و تویی دول و تویی بابت لنگ
از ره شیراز وکرمان جست ره زی قندهار در بلوچستان بریدندش سر وکشتند زار
در کردی گویش اردلانی «بِلا» و مازنی «بهِل» (به معنی «اجازه بده»، «بگذرا») و بلوچی «ایلَگ» به معنی «گذاشتن» است.